کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پامچال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پامچال
لغتنامه دهخدا
پامچال . (اِ) زهرالربیع. نوعی از گیاه گل دار که در نواحی معتدله ٔ اروپا و آسیا میروید و انواع آن عبارتست از پامچال زبره . پامچال نرمه . پامچال مُطبّق . پامچال زرد .
-
واژههای مشابه
-
پامچال جنگلی
لغتنامه دهخدا
پامچال جنگلی . [ ل ِ ج َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از پامچال که در دَرفَک آنرا کرماج نامند.
-
جستوجو در متن
-
کرماج
لغتنامه دهخدا
کرماج . [ ک َ ] (اِ) پامچال جنگلی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به پامچال جنگلی شود.
-
پمچال
لغتنامه دهخدا
پمچال . [ پ ُ ] (اِ) رجوع به پامچال شود.
-
اناغالس
لغتنامه دهخدا
اناغالس . [ اَ ل ِ ] (معرب ، اِ) معرب از یونانی ، گیاهی از تیره ٔ پامچال که میوه اش بشکل مجری است و بوسیله ٔ سرپوشی باز میشود. گلهایش دارای 5 گلبرگ آبی یا قرمز میباشد. اناگیر. حشیشةالعلق . (فرهنگ فارسی معین ). آذان الفار. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 63). ...
-
نگونسار
لغتنامه دهخدا
نگونسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . معکوس . سرته . نگوسار. نگون . پشت رو : دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن ، روی چون سندروس . فردوسی .نهاده بر اسبان نگونسار زین تو گفتی همی برخروشد زمین . فردوسی .بر او برنهاده نگونسار زین ز زین اندرآویخ...
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِ) چاله . گودال . مغاک . حفره . گودی . گوی و مغاکی را گویند که درآن توان ایستاد یعنی زیاده بر دو گز نباشد. (برهان ). گودال بود و آن را چاله نیز گویند. گودال و چاه کوچک که چاله گویند. (انجمن آرا). (آنندراج ). گودال ، مانند چاه کم عمق که عموماً...
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...