کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پالتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پالتو
لغتنامه دهخدا
پالتو. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) از کلمه ٔ فرانسوی پالِت ُ . پوششی ضخیم که مردان و زنان بر روی دیگر جامه ها پوشند.
-
جستوجو در متن
-
ردنگت
لغتنامه دهخدا
ردنگت . [ رِ دَ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی جامه ٔ مردانه مانند پالتو، طویلتر و عریضتر از بالاپوش معمولی . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کلجه
لغتنامه دهخدا
کلجه . [ ک ُ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی لباده و پالتو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجه . کلیچه . و رجوع به کلیجه و کلیچه شود. || جامه ٔ آستین کوتاهی که به روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء).
-
نو و نالان
لغتنامه دهخدا
نو و نالان . [ ن َ / نُو وُ ] (ص مرکب ) در تداول ، بالتمام نو. جامه ای در کمال نوی . جامه که هیچ پوشیده نشده یا کم پوشیده شده باشد: قبای نو و نالان را غرق لجن کرد، دوجای پالتو نو و نالان را سوزاند. (یادداشت مؤلف ).
-
کلیجه
لغتنامه دهخدا
کلیجه . [ ک ُج َ / ج ِ ] (اِ) جامه ٔ پنبه دار آجیده کرده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پنبه دار آجیده . کلیچه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیچه شود. || جامه ٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جام...
-
بالاپوش
لغتنامه دهخدا
بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اند...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پوشند. (آنندراج ). پوستینی که از پوست گوسپند پیر سازند. (از فرهنگ رشیدی ). کردی گول (پوست ،...
-
یقه
لغتنامه دهخدا
یقه . [ ی َ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) گریبان . (برهان ). گریبان و یخه . (ناظم الاطباء). گریبان . جیب . قبةالثوب . گریوان . (یادداشت مؤلف ) : دستت بود به گردن مقصود همچو جیب مانند یقّه گر بکشی گوشمال دوست . نظام قاری .برای لشکر سرماست قلعه ٔ جبه که دار...
-
شال
لغتنامه دهخدا
شال . (اِ) پارچه ٔ پشمی یا کرکی مخصوص که در شهرهای ایران بویژه در کرمان و مشهد و خلخال بافته می شود وبرای پالتو و لباسهای زمستانی بکار میرود. طرز تهیه ٔ آن به این صورت است که ابتدا نخهای پشمی را که بوسیله ٔ دوک رشته اند جولاهان در دستگاه مخصوص می تنن...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...