کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پافشردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پافشردن
لغتنامه دهخدا
پافشردن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استقامت کردن . پافشاری کردن . اصرار، لجاج ، ابرام . پای فشردن . پای افشردن . پای افشاری .ایستادگی . پایداری . پائیدن . پای داشتن . ثبات قدم .- امثال :پافشردی بُردی ؛ استقامت سبب نیل به مقصود است .
-
جستوجو در متن
-
پای افشاری کردن
لغتنامه دهخدا
پای افشاری کردن . [ اَ ک َ دَ ](مص مرکب ) پافشردن . پای افشردن . استقامت . پایداری .
-
پای افشردن
لغتنامه دهخدا
پای افشردن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پافشردن . استقامت . ثابت قدم بودن . برجای خود استوار ماندن : روز آدینه که این حال افتاد او هر ساعتی میگفت که یک ساعتی پای افشارید تا نماز پیشین راست بدان وقت سواران آنجا رسیدند و مراد حاصل شد و لشکر سلطان برگشت ....
-
پایداری
لغتنامه دهخدا
پایداری . (حامص مرکب ) مقاومت . تاب . استقامت . ایستادگی . پافشاری . دوام : چو دیدند لهاک و فرشیدوردچنان پایداری از آن شیرمرد. فردوسی .باستواری جان و بپایداری کوه فریفته شد و از راه راست کرد کران . فرخی .امیر بخط خویش جواب نبشت یکی آنکه تا بوسهل را د...
-
پای داشتن
لغتنامه دهخدا
پای داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پایداری کردن . تاب داشتن در مقاومت . قدرت مقابله داشتن . مصابرت ورزیدن . ثبات ورزیدن . استقامت . مقاومت . استوار بودن . پای فشردن . پافشردن . پافشاری کردن : منوچهر بر میسره جای داشت که با جنگ مردان همی پای داشت . فردوسی...