کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاغند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاغند
لغتنامه دهخدا
پاغند. [ غ ُ ] (اِ مرکب ) پنبه ٔ زده باشد که بریسند یعنی محلوج . (فرهنگ اسدی ). پاغُنده . کلوچ . گلوله پنبه ٔ حلاجی کرده . (جهانگیری ) (برهان ). و رجوع به پاغنده شود.
-
جستوجو در متن
-
پندش
لغتنامه دهخدا
پندش . [ پ ُ دَ ] (اِ) گلوله ٔ پنبه ٔ حلاجی کرده را گویند. (برهان قاطع). پنجک . (فرهنگ جهانگیری ). پندک و پند. پاغند. پاغنده . کلوچ پنبه . گلوله . و نیز رجوع به پُند شود.
-
پنجک
لغتنامه دهخدا
پنجک . [ پ ُ ج َ ] (اِ) گلوله ٔ پنبه ٔ حلاجی کرده باشد. (برهان قاطع). گلوله ٔ ندافی کرده برای رشتن . پنجش . پندش . پنده . پند. پاغنده . گاله . (رشیدی ). پندک . پاغند. (فرهنگ جهانگیری ). کلوچ : یکی از ایشان پنجک ستان و پنبه فروش که ریش کاوی نامه است و...
-
بندک
لغتنامه دهخدا
بندک . [ ب َ دَ ] (اِ) پنبه ٔ حلاجی کرده و گلوله نموده را گویند به جهت رشتن . (برهان ) (آنندراج ). پنبه ٔ برزده و گردکرده ریسیدن را و آن را پاغند و پاغنده و غنده و گندش و گلن گویند وهندکاله خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). پنبه ٔ پاک کرده از پنبه دانه و آ...
-
پاغنده
لغتنامه دهخدا
پاغنده . [ غ ُ / غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پنبه ٔ برپیچیده بودکه زنان ریسند. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). کلوچ پنبه . آن پنبه که حلاج گرد کرده باشد. پنبه ٔ گلوله کرده بود. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). آن پنبه ٔ پیچیده بود که حلاج گرد کرده بود عمداً....