کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاغر
لغتنامه دهخدا
پاغر. [ غ َ ] (اِ) ستونی که سقف خانه بدان ایستد. ستونی را گفته اند که سقف خانه بدان قرار گیرد. (برهان ). عماد. عمود. پیلپایه . پالار. پیلپا.
-
پاغر
لغتنامه دهخدا
پاغر. [ غ ُ ] (اِ مرکب ) پیلپا. داءُالفیل . پاغره .کلن . و آن مرضی است که چون آدمی بدان دچار گردد پای آماس کند تا همچند خیکی شود. مرضی است که پای آدمی مقابل بخیکی میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند. || و بعضی گویند زحمتی و آزاری است که بسبب زحمت دیگر...
-
جستوجو در متن
-
پاغره
لغتنامه دهخدا
پاغره . [ غ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به پاغُر شود.
-
پالار
لغتنامه دهخدا
پالار. (اِ) درخت و ستون بزرگ . (برهان ). پاغَر. ستون . اُستن . اُستون . شمع. تیرک . دیرک . حمّال . پادیر. پازیر. بالار.
-
داءالفیل
لغتنامه دهخدا
داءالفیل . [ ئُل ْ ] (ع اِ مرکب ) علتی که ساق برآماسد و سخت شود. بیماری باشد که همه ٔ ساق بیاماسد و بزرگ و سطبر شود و گاه باشد که در جای دیگر تن پیدا آید. بیماری که ساق از آن بیاماسد و سخت شود. (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). پاغره . پاغر. پیل پا.کُلن ....