کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاسیدن
لغتنامه دهخدا
پاسیدن . [ دَ ] (مص ) پاس داشتن . (برهان ). نگاهبانی کردن : میان مردمان نگریستن و پاسیدن این معنی ها را خلاف است در روشنائی ستارگان . (التفهیم ). || بیدارخوابی داشتن . (از برهان ). خواب خرگوشی داشتن .
-
جستوجو در متن
-
باسیدن
لغتنامه دهخدا
باسیدن . [ دَ ] (مص ) پاسیدن . حراست . حفاظت کردن . (آنندراج ). محافظت کردن . حراست کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به پاسیدن شود.
-
بیدارخوابی
لغتنامه دهخدا
بیدارخوابی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پاسیدن . (یادداشت مؤلف ). بی خوابی . أرق .
-
منتقض
لغتنامه دهخدا
منتقض . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن باز کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریسمان تاب بازکرده و بنای ویران شده . (ناظم الاطباء). || پیمان شکسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). عهد و پیمان شکسته شده . (ناظم الاطباء). رجوع ...