کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پازور پازر پای افزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پای افزار
لغتنامه دهخدا
پای افزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) پاافزار. پافزار. هم لخت . پاپوش . کفش و موزه و امثال آن . پَوزار. مَداس . مَدواس . (شرح قاموس ) : زاهد... جائی طلبید که پای افزار گشاید. (کلیله و دمنه ).مرد در جوی را بدریابارجان و سر دان همیشه پای افزار. سنائی .طرب زآنگو...
-
چارغ
لغتنامه دهخدا
چارغ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) نوعی از پای افزار است که بیشتر دهقانان بپای خودبندند. (برهان ). قسمی از پای افزار روستائیان . (ناظم الاطباء). پوزار. پای افزار دهقانان . نوعی کفش مخصوص که دهقانان و روستائیان پوشند. || نوعی کفش کردی است . (گناباد خراسان ). و...
-
چمتاک
لغتنامه دهخدا
چمتاک . [ چ َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). کفش را گویند و آن را چمتک و چمشاک و چمشک نیز گویند. (جهانگیری ). کفش و پای افزار و آن را چمتک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتک و چمشاک و چمشک ش...
-
شمل
لغتنامه دهخدا
شمل . [ ش َ م َ ] (اِ) کفش روستایی . (ناظم الاطباء). پای افزار چرمین باشد و یا پای افزاری را گویند که زیر آن از چرم خام و رویش از ریسمان باشد و آنرا چاروق گویند. (برهان ). پای افزار باشد و آنرا شمم نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا)....
-
پایزار
لغتنامه دهخدا
پایزار. (اِ مرکب ) کفش و پای افزار. (برهان ). پوزار.
-
پنبه پای
لغتنامه دهخدا
پنبه پای . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از پای افزار باشد. (آنندراج ).
-
چست
لغتنامه دهخدا
چست . [ چ ُ ] (اِ) گیوه و نوعی ازپای افزار که روی آنرا از ریسمان چینند. (ناظم الاطباء). نوعی پای افزار. قسمی پاپوش . رجوع به چستک شود.
-
پالیک
لغتنامه دهخدا
پالیک . (اِ مرکب ) (شاید از «پا» بمعنی پای ، رِجل و«لیک » ادات نسبت باشد) شم . چارق . پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته . (لغت نامه ٔ اسدی ). پای افزار از چرم گاو و رشته ها در او بسته بموضع و در آذربایجان آنرا شم خوانند. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخ...
-
چمتک
لغتنامه دهخدا
چمتک . [ چ َ ت َ ] (اِ) به معنی چمتاک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). به معنی چمتاک و چمشاک است . (جهانگیری ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتاک و چمشاک و چمشک شود.
-
پای افشار
لغتنامه دهخدا
پای افشار. [ اَ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) پاافشار. پای اوژاره . لوح پا: پای افشار جولاه . پای افشار جولاهگان ، معلی . (دهار). میدانی . (مهذب الاسماء). رجوع به پاافشار شود : نیست بافنده او بدست افزارنه بماکو نورد و پای افشار.شیخ آذری (از شعوری ).
-
چپچل
لغتنامه دهخدا
چپچل . [ چ َ چ َ ] (اِ) کفش . پاپوش . پای افزار : از چپچل تو پای من زار شد کچل .خسرو.
-
گرگابی
لغتنامه دهخدا
گرگابی . [ گ ُ ] (اِ) قسمی از پای افزار و از نعلین . (ناظم الاطباء). گرگاو. (آنندراج ). رجوع به گرگاو شود.
-
جمشاک
لغتنامه دهخدا
جمشاک . [ ج َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). چمشاک . جمشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
پاژنگ
لغتنامه دهخدا
پاژنگ . [ ژَ ] (اِ مرکب ) بمعنی پاچنگ است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). پازنگ . پوزار. پای افزار.
-
پالک
لغتنامه دهخدا
پالک . [ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی پای افزار از چرم گاو. پالیک .