کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پازند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پازند
لغتنامه دهخدا
پازند. [ زَ ] (اِخ ) اصل کتاب است و ابستا گزارش . (فرهنگ اسدی ). تفسیر زند باشد و زند کتاب زردشت است و برعکس این هم گفته اند یعنی زند تفسیر پازند است و بعضی دیگر گویند زند و پازند دو کتاب است از تصنیفات ابراهیم زردتشت در آئین آتش پرستی و دیگری میگوید...
-
جستوجو در متن
-
اکارده
لغتنامه دهخدا
اکارده . [ اِرِ دَ ] (اِخ ) تحریف ایارده . اکرده . (یادداشت مؤلف ). پازند. تفسیر زند. رجوع به پازند و ایارده شود.
-
مترا
لغتنامه دهخدا
مترا. [ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء).
-
گونا
لغتنامه دهخدا
گونا. (اِ) به لغت زند و پازند بره و بچه ٔ گوسفند. (برهان قاطع).
-
گاود
لغتنامه دهخدا
گاود. [وِ ] (اِ) به لغت زند و پازند گاو کوهی . (برهان ).
-
هلیک
لغتنامه دهخدا
هلیک . [ هََ ] (اِ) به لغت زند و پازند زردآلو و قیسی را گویند. (برهان ).
-
دکنیا
لغتنامه دهخدا
دکنیا. [ دَ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند، نخل خرما را گویند. (برهان ).
-
ابیر
لغتنامه دهخدا
ابیر. [ اَ] (اِ) بلغت زند و پازند پیراهن و قمیص . (برهان ).
-
اتبا
لغتنامه دهخدا
اتبا. [ اَ ] (اِ) بلغت زند و پازند تیر باشد که بعربی سهم گویند. (برهان ).
-
اریک
لغتنامه دهخدا
اریک . [ اَ ] (هزوارش ، ص ) بلغت زند و پازند به معنی دور است که در مقابل نزدیک باشد. (برهان ).
-
انداجه
لغتنامه دهخدا
انداجه . [ اَ ج َ / ج ِ ] (اِ) بلغت زند و پازند اندیشه و فکر. (از آنندراج ).
-
بیوبوشا
لغتنامه دهخدا
بیوبوشا. (هزوارش ، اِ) بلغت زند و پازند خیار بادرنگ را گویند. (انجمن آرا).
-
هب
لغتنامه دهخدا
هب . [ هَِ ] (فعل امر) به لغت زند و پازند امر بگذاشتن است یعنی بگذار. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند، کلمه ٔ امر یعنی بگذار. (ناظم الاطباء).
-
تبنا
لغتنامه دهخدا
تبنا. [ ت َ ] (هزوارش ، اِ) بلغت زند و پازند کاهی که از گندم و جو بهم میرسد . (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ). بلغت زند و پازند کاه گندم و جو و جز آن . (ناظم الاطباء). و به عربی تبن میگویند. (برهان ).