کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارینه
لغتنامه دهخدا
پارینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پار. پارین . پارسالین : چند خرامی ّ و تکبر کنی دولت پارینه تصور کنی . سعدی .برو زن کن ای خواجه هرنوبهارکه تقویم پارینه ناید بکار. سعدی .- امثال : من همان احمد پارینه که بودم هستم . رو که همان احمد پارینه ای ...
-
واژههای مشابه
-
احمد پارینه
لغتنامه دهخدا
احمدپارینه . [ اَ م َ دِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، ضمیر مبهم مرکب ) همان کس بی تغییری در خَلق و خُلق .- امثال : من همان احمد پارینه که هستم هستم : گفتمت امسال شوی به ز پاررو که همان احمد پارینه ای . سنائی .توبه ز می کرده بود دل ، چو تو ساقی شدی باز...
-
کاه پارینه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن را کاه کهنه بباد دادن هم میگویند. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
گداد
لغتنامه دهخدا
گداد. [گ ُ ] (اِ) دلق و جامه ٔ کهنه و پارینه . (آنندراج ).
-
دخیو
لغتنامه دهخدا
دخیو. [ دَ ] (اِ) صورت اوستایی کلمه ٔ دِه است که در فرس هخامنشی دهیو و معنی کشور و مملکت داشته است و بعدها دایره ٔ مفهوم پارینه ٔ آن تنگتر شده است . (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 60).
-
پارین
لغتنامه دهخدا
پارین . (ص نسبی ) پارینه . منسوب بسال گذشته . پارسالین : گاو آمد و خورد دفتر پارین را. ظهوری .خرقه ٔ پارین ترا بکار نیایدکوه موقر کجا و کاه محقر.قاآنی .
-
کاه کهنه بباد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه کهنه بباد دادن . [ هَِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن . (غیاث از بهارعجم و رشیدی ). لاف زدن و فخر کردن . (برهان ). حکایات سخنان زمانه ٔ گذشته بجهت عظم شأن خود گفتن . (غیاث نقل از سراج ). رجوع به «کاه پارینه بباد دادن » شود.
-
ینه
لغتنامه دهخدا
ینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) مانند «ین » علامت نسبت است و به آخر اسم پیوندد و معنی صفت نسبی دهد، چون : زرینه ، سیمینه ، برنجینه ، رویینه ، چرمینه ، مویینه ، مسینه ،کمینه ، گنجینه ، دیرینه ، سفالینه ، کشکینه ، نرینه ، مادینه ، پلنگینه ، گرگینه ، پارینه...
-
ده یو
لغتنامه دهخدا
ده یو. [ دَه ْ ] (فارسی باستان ، اِ) کشور. (یادداشت مؤلف ). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم . (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایره ٔ مفهوم پارینه ٔ آنها تنگتر شده از آنها...
-
تصور کردن
لغتنامه دهخدا
تصور کردن . [ ت َ ص َوْ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیال کردن و توهم کردن . (از ناظم الاطباء). پنداشتن . گمان بردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : نه سخن گفتن نباشد هرچه آن را نشنوی این چنین در دل تصور مردم شیدا کند. ناصرخسرو.تا نه تصور کنی که بی تو صبورم هر نف...
-
شنبه
لغتنامه دهخدا
شنبه . [ شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ ] (اِ) شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان ). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). روز اول هفته . از کلمه ٔ عبری شَبَّت . سَبْت . (یادداشت م...
-
تکبر کردن
لغتنامه دهخدا
تکبر کردن . [ ت َ ک َ ب ب ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) غرور و خودبینی کردن . گردنکشی و گستاخی کردن . خود را بر دیگران برتر نشان دادن . مردم رادر مقابل خود ناچیز و بیمقدار پنداشتن : کسی کو تکبر کند باکسان به خواری شود کمتر از ناکسان . (بوستان ).تو نیز ار تکبر...
-
زبان بسته
لغتنامه دهخدا
زبان بسته . [ زَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )خاموش . ساکت . غیر ناطق . (ناظم الاطباء) : باده گیران زبان بسته گشادند زبان باده خواران پراکنده نشستند بهم . فرخی .چو سعدی که چندی زبان بسته بودز طعن زبان آوران رسته بود. (بوستان ).تو دانی ضمیر زبان بستگان...