کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارو
لغتنامه دهخدا
پارو. (اِ) بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند. (برهان ). آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند. بیل چوبین . پاپروب . (محمود بن عمر ربنجنی ). برف افکن .- پاروی کشتی ؛ آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند. خَله . فیَه . بیل . مِج...
-
پارو
لغتنامه دهخدا
پارو. (اِخ ) رودی به آمریکای جنوبی در کشور برزیل (ایالت گرائوپارا) که به رود آمازون می پیوندد و آبشارهائی دارد. و طول آن تقریباً 975 هزارگز است .
-
واژههای مشابه
-
دسته پارو
لغتنامه دهخدا
دسته پارو. [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پارودسته . دسته ٔ پارو. قسمت باریک پارو که به دست گرفته شود.
-
جارو پارو
لغتنامه دهخدا
جارو پارو. (اِ مرکب ، از اتباع ) جارو پارو کردن ، جارو پارو زدن ؛ کنایه از نظافت کردن و تمیز و مرتب کردن .
-
جستوجو در متن
-
پاگه
لغتنامه دهخدا
پاگه . [ گ ِ] (اِ) (کلمه ٔ کارائیبی )خله و پارو که یک یا دو سر دارد و بومیان امریکائی با آن قایقهای خود را بی آنکه پارو را بقایق تکیه دهند بحرکت آرند. خَله و پارو که به ناو متکی نباشد.
-
رو
لغتنامه دهخدا
رو. (نف مرخم ) مخفف روب : جارو. پارو.
-
پاروا
لغتنامه دهخدا
پاروا. (ص ) زن پیر و پاروت نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پارو.
-
ریزفین
لغتنامه دهخدا
ریزفین . (اِ) عناب . (ناظم الاطباء). نام درختی است . (آنندراج ). || قسمی از پارو. (ناظم الاطباء). کلند چوبین . (آنندراج ).
-
ژوستین
لغتنامه دهخدا
ژوستین . (اِخ ) نام قدیسه ای از مردم پارو. وی در زمان دیوکلسین بسال 304 م . به شهادت رسید. ذکران او بیست وششم سپتامبر است .
-
پاروب
لغتنامه دهخدا
پاروب . (اِ) بمعنی پاروست که زن پیر و بیل چوبین باشد. (برهان ). و رجوع به پارو شود.
-
پاروزن
لغتنامه دهخدا
پاروزن . [ زَ ] (نف مرکب ) در قایق و مانند آن کسی که با پارو آب رود یا دریا بشوراند و بشکافد تا قایق روان شود.
-
برف روب
لغتنامه دهخدا
برف روب . [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه شغل برف روفتن دارد. کسّاح . || (اِ مرکب ) پارو. مکسحه . (دهار). آلت روفتن برف .
-
شانی
لغتنامه دهخدا
شانی . (اِ) نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است . (از دزی ج 1 ص 717). شانی . شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از «شنی » باشد و آن نوعی از کشتی است . ج ، شوان . (از اقرب الموارد).