کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاره پاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاره پاره
لغتنامه دهخدا
پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق . ممزّق . پارچه پارچه . شاخ شاخ . لت لت . لخت لخت . جذاذ. قطعه قطعه . از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره ...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) پاره پاره . رجوع به پاره پاره زاده شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) (مولی ...). رجوع به پاره پاره زاده شود.
-
مرعبل
لغتنامه دهخدا
مرعبل . [ م ُ رَ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَعْبَلَة. رجوع به رعبله شود. پاره پاره . (منتهی الارب ). جامه ٔ پاره پاره . (ناظم الاطباء).
-
پارچه پارچه
لغتنامه دهخدا
پارچه پارچه . [ چ َ / چ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) شاخ شاخ . پاره پاره . لَخت لَخت . لت لت .- پارچه پارچه کردن ، پاره پاره کردن .
-
تجزو
لغتنامه دهخدا
تجزؤ. [ ت َ ج َزْ زُء ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (زوزنی ). پاره پاره کردن . (دهار). پاره پاره گردیدن چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسنده کردن به چیزی . (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ...
-
کراو
لغتنامه دهخدا
کراو. [ ک ُ ] (اِ) کُراوه . جامه ٔ کهنه و پاره پاره را گویند. (فرهنگ جهانگیری ).
-
شدف
لغتنامه دهخدا
شدف . [ ش َ ] (ع مص ) پاره پاره کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شرنبه
لغتنامه دهخدا
شرنبه . [ ش ِ رِم ْ ب َ / ب ِ ] (ص ، اِ) شرمبه . در تداول عامه ، پاره : شرنبه شرنبه ؛ پاره پاره . در تداول زنان پاره پاره . با پاره های آویخته (جامه ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرمبه شود.
-
اذمقرار
لغتنامه دهخدا
اذمقرار. [ اِ م ِ ] (ع مص ) اذمقرار لَبَن ؛ پاره پاره شدن شیر. بریدن شیر. وریدورید شدن . || اذمقرار دَم ؛ پاره پاره شدن خون . لخت لخت شدن خون .
-
خبب
لغتنامه دهخدا
خبب . [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خِبه ، خُبه و خَبَّه . (از متن اللغة). رجوع به خبه شود. || (ص ) پاره پاره : ثوب خبب ؛ جامه ٔ پاره پاره . (از منتهی الارب ).
-
خذاریم
لغتنامه دهخدا
خذاریم . [ خ َ ] (ع ص ) کهنه . پاره پاره . منه : ثوب خذاریم ؛ جامه های کهنه و پاره پاره . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس ).
-
شرنده
لغتنامه دهخدا
شرنده . [ ش ِ رِ دَ / دِ ] (ص ) در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره . (از یادداشت مؤلف ). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف «شندره » است . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
مخذم
لغتنامه دهخدا
مخذم . [ م ُ خ َذْ ذِ ] (ع ص ) برنده و پاره پاره کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). کسی که می برد و پاره پاره میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخدیم و ماده ٔ قبل شود.