کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبان پارسی میانه
لغتنامه دهخدا
زبان پارسی میانه . [ زَ ن ِ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان پهلوی است . (حاشیه ٔ برهان بقلم دکتر معین ص 35). رجوع به «پهلوی »، «فارس » و «ایران » شود.
-
زبان پارسی نو
لغتنامه دهخدا
زبان پارسی نو. [ زَ ن ِ ی ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فارسی بعداز اسلام است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین و «ایران » و «فارس » شود.
-
جستوجو در متن
-
پارس
لغتنامه دهخدا
پارس . [ س َ ] (اِخ ) نام قوم پارسی . رجوع به فارس شود.
-
طالبی
لغتنامه دهخدا
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) شاعری است پارسی .او راست : بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 هَ . ق . در سفر روم گفته است .
-
پیداوسی
لغتنامه دهخدا
پیداوسی . [ وَ / وِ ] (اِ) درمی که در زمان کیان رایج بوده ، و هر درمی به پنج دینار خرج میشده است . (برهان ) : هزار و صد و شصت قنطار بوددرم بد کزو پنج دینار بودکه بر پهلوی موبد پارسی همی نام بردش به پیداوسی . فردوسی .نخستین صد و شصت پیداوسی که پیداوسی...
-
روروه
لغتنامه دهخدا
روروه . [ رَ / رُو رَ / رُ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در پارسی قدیم به معنی زنجیر است که به عربی سلسله گویند و در بیان مسئله ٔ دور و تسلسل که اکنون معروف شده فارسیان روروه و کبیرده می گفته اند که به پارسی ترجمه ٔ این دو لفظ است . کبیرده به معنی گردش و دور ...
-
کوشنا
لغتنامه دهخدا
کوشنا. [ ] (اِ) به پارسی نوعی از کماة است و آن را غوشنه نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به کوشنه شود.
-
فالوده
لغتنامه دهخدا
فالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) صورت دیگری است از واژه ٔ پارسی پالوده . رجوع به پالوده شود.
-
آخش
لغتنامه دهخدا
آخش . (اِخ ) نام موبدی پارسی نژاد که او مایه ٔ عناصر را پروردگار شناسد. (برهان ).
-
پیراختن
لغتنامه دهخدا
پیراختن . [ ت َ ] (مص ) فراغ . (تاریخ بیهقی . مندرج در کتاب پارسی نغز).
-
پاوان
لغتنامه دهخدا
پاوان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) (پارسی باستانی ) نگهبان . حافظ.
-
کیماک
لغتنامه دهخدا
کیماک . [ ک َ / ک ِ / کی ] (اِ) اسم پارسی کف شیرتازه دوشیده است که به پارسی سرشیر و چربه و به ترکی قیماق گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی قیماق باشد که سرشیر است . (برهان ). رجوع به قیماق شود.
-
فارسی باستان
لغتنامه دهخدا
فارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
-
علی جرکسی
لغتنامه دهخدا
علی جرکسی . [ ع َ ی ِ ج َ ک َ ] (اِخ ) ابن حسین شاکر جرکسی پارسی . رجوع به علی شاکر شود.
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (اِ) بافته ای است رنگارنگ ، پارسی نیست و همان صحیفه ٔ مانی است که نقوش گوناگون داشته . (آنندراج ).