کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرسال
لغتنامه دهخدا
فرسال . [ ف ُ ] (اِ) نام ماهی است پارسیان را. (آنندراج ) (اشتینگاس ).
-
شیدوش
لغتنامه دهخدا
شیدوش . (اِخ ) نام یکی از حکمای متأخرین پارسیان بوده . (انجمن آرا).
-
نوجوت
لغتنامه دهخدا
نوجوت . [ ن َ / نُو ] (اِ) (اصطلاح پارسیان هند) نوزوت . نوزود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوزوت شود.
-
آذر بهرام
لغتنامه دهخدا
آذر بهرام . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ سوم از هفت آتشکده ٔ بزرگ پارسیان . || نام بنائی قدیم در همدان که اکنون ویران است .
-
زئوس
لغتنامه دهخدا
زئوس . [ زِ ] (اِخ ) پارسیان آسمان را زئوس میدانند. (ایران باستان ج 2 ص 1419 بنقل از سترابون ).
-
ادوک نیش
لغتنامه دهخدا
ادوک نیش . [ اَ ک َ ] (اِ) ماه دوم پائیزنزد پارسیان عهد هخامنشی . (ایران باستان ص 1498).
-
ایراف
لغتنامه دهخدا
ایراف . (اِخ ) نام پدر اردا است که اورا ارداویراف خوانند و پارسیان زردشتی او را حکیم مرتاض کامل دانند. (برهان ). رجوع به ارداویراف شود.
-
بزرگ دارو
لغتنامه دهخدا
بزرگ دارو. [ ب ُ زُ ] (اِ مرکب ) این ازجمله ٔ داروهای پارسیان است برای اخلاط. رجوع به ذخیره ٔ خوارزمشاهی شود. (یادداشت بخط دهخدا).
-
دائیها
لغتنامه دهخدا
دائیها. (اِخ ) به گفته ٔ هرودت نام یکی از چهار طایفه ٔ چادرنشین است که با شش طایفه ٔ شهری و ده نشین دیگر پارسیان را تشکیل می داده اند. (ایران باستان ج 1 ص 227).
-
یاسان
لغتنامه دهخدا
یاسان . (اِخ )به عقیده ٔ پارسیان پیغمبر چهارم است از مهاباد و پیش از گلشاه و کیومرز بوده در دساتیرنامه هست به زبان غریب که گویند زبان آسمانی است و براو نازل شده و در رسالات پارسیان نیز از تحقیقات حکمتی او سخنان بسیار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). اما...
-
موبذ
لغتنامه دهخدا
موبذ. [ م َ ب َ / مو ب َ / مو ب ِ ] (معرب ، اِ) موبد. عالم و دانای پارسیان و حاکم مجوس . (ناظم الاطباء). ج ، مؤابذة. دانشمند و دانا. عالم پارسیان و حاکم مجوس . (منتهی الارب ). || حاکم گبران . (دهار). و رجوع به موبد شود.
-
آبستا
لغتنامه دهخدا
آبستا. [ ب ِ ] (اِخ ) اَوِستا : و پارسیان ازکتاب آبستا که زردشت آورده است . (مجمل التواریخ ).چو اینجا معنی قرآن ندانم روم آنجا که آبستا بخوانم .خاقانی .
-
تومارکاج
لغتنامه دهخدا
تومارکاج . (ص مرکب ) به معنی زناکننده و چنین است در کتب پارسیان آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به لغت دساتیری ص 240 شود.
-
دیگ
لغتنامه دهخدا
دیگ . (اِ، ق ) دی . روز گذشته . (برهان ) (جهانگیری ) دیروز چنانکه پارسیان دیگروز گویند. (انجمن آرا). دی و دیروز و روز پیش از امروز. (ناظم الاطباء).
-
جادنگو
لغتنامه دهخدا
جادنگو. [ دَ ] (اِ) کسی را گویند که هرچه پارسیان زردشتی نذر و نیاز آتش خانه و هیربُدان و موبدان و دستوران کرده باشند، گرفته بمصرفش رساند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) .