کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارسا شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارسا شدن
لغتنامه دهخدا
پارسا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زَهادَت . زُهد. اِحصان .
-
جستوجو در متن
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
-
نساکة
لغتنامه دهخدا
نساکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسک شدن . (از المنجد). متعبد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْک . نِسْک . نُسْک . نُسُک . رجوع به نسک شود.
-
ابول
لغتنامه دهخدا
ابول . [ اُ ] (ع مص ) بالا کشیدن و دراز شدن گیاه بآن حدّ که شتر تواند چرید. || بعلف بسنده کردن شتر از آب . بسنده کردن ستور بگیاه تر از آب . (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن مرد از آرمیدن با زن خویش . || پارسا شدن . || گذاشته شدن اشتر بچرا بی ساربا...
-
شاد گردیدن
لغتنامه دهخدا
شاد گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) شاد شدن . شاد گشتن . مسرور شدن : چو بازارگانی کند پادشااز او شاد گردد دل پارسا. فردوسی .نیارد بکس جز به نیکی بیادنگردد بر اندوه کس نیز شاد. نظامی (از آنندراج ).و رجوع به شاد شدن و شاد گشتن شود.
-
شاهیدن
لغتنامه دهخدا
شاهیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) (مرکب از شاه + یدن پسوند مصدری ) بزرگ شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پادشاهی کردن و بزرگی نمودن . (برهان قاطع) (آنندراج ). || پارسا شدن .(شرفنامه ٔ منیری ). پارسایی و بندگی کردن و صلاح و تقوی داشتن . (برهان قاطع). صالح بودن و نی...
-
تحصن
لغتنامه دهخدا
تحصن . [ ت َ ح َص ْ ص ُ ] (ع مص ) حصار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در حصن شدن . (منتهی الارب ). در حصار شدن . (غیاث اللغات ). در حصن داخل شدن . (ناظم الاطباء). حصن گرفتن مرد برای خود. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به جایی که مورد احترام ...
-
زهادت
لغتنامه دهخدا
زهادت . [ زَ دَ ] (ع مص ) زهادة. زهد ورزیدن . رغبت نکردن به دنیا. (فرهنگ فارسی معین ). پرهیزگاری و رغبت نکردن به دنیا . (غیاث ).پرهیزگاری و عدم رغبت به دنیا. (ناظم الاطباء). ترک دنیا. پارسا شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صاحب منتهی الارب پس از معنی...
-
زنهاریدن
لغتنامه دهخدا
زنهاریدن . [ زِ دَ ] (مص جعلی ) زنهار و امان دادن . (آنندراج ). امان دادن و کسی را در پناه و حمایت خود درآوردن . (ناظم الاطباء). || اصلاح شدن . || آشتی کردن و عهد و پیمان صلح بستن . || پارسا و پاکدامن کردن . || شتافتن و تعجیل کردن . || شکایت کردن . |...
-
خبر شدن
لغتنامه دهخدا
خبر شدن . [ خ َ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خبر رسیدن . خبر رفتن . اطلاع رسیدن . مطلبی بگوش کسی رسیدن . خبردار شدن . با خبر شدن : خبر شد هم آنگه به افراسیاب کجا باره ٔ شارسان شد خراب . فردوسی .خبر شد بترکان که آمد سپاه جهانجوی کیخسرو کینه خواه . فردوسی ....
-
درست شدن
لغتنامه دهخدا
درست شدن . [ دُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده شدن . مهیا شدن . ساخته شدن .- امثال : با این چیزها قبر آقا درست نمی شود . (امثال و حکم ).|| صحیح و سالم شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). استصحاح . (تاج المصادر بیهقی ). بهبود یافتن . تندرست گشتن . صحت یافتن :...
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج . مستورون و مساتیر. (اقرب الموارد) : نبودم سخت مستور و نبودندگذشته مادرانم نیز مستور. منو...
-
شبرو
لغتنامه دهخدا
شبرو. [ ش َ رَ / رُ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) او که در شب رود. رونده در شب . کسی که در شب راه رود. (از فرهنگ نظام ). که هنگام تاریک شدن جهان پس از غروب خورشید در حرکت و رفتار آید : آوازه ٔ رحیل شنیدم به صبحگاه با شبروان دواسبه دویدم به صبحگاه . خاقانی . ...
-
اعفاف
لغتنامه دهخدا
اعفاف . [ اِ ] (ع مص ) باقی ماندن شیر در پستان گوسپند بعد مکیدن بچه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باقیمانده در پستان گوسفند ماندن پس از مکیده شدن آن . (از اقرب الموارد). || پارسا گردانیدن و بازداشتن کسی را از حرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...