کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادشاه و درویش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پادشاه بوران
لغتنامه دهخدا
پادشاه بوران . [ دْ / دِ ] (اِخ ) یکی از ملازمان امیرتیمور گورکان که در واقعه ٔ دمشق به سال 803 هَ . ق . از جانب وی برسالت نزد ملک فرخ مدافع آن شهر رفت . (حبیب السیر ج 2 ص 160).
-
پادشاه چین
لغتنامه دهخدا
پادشاه چین . [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ) فغفور. خاقان چین . || کنایه است از آفتاب . (برهان ).
-
پادشاه ختن
لغتنامه دهخدا
پادشاه ختن . [ دْ / دِ هَِ خ ُ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از خورشید. (برهان ).
-
پادشاه ددان
لغتنامه دهخدا
پادشاه ددان . [ دْ / دِ هَِ دَ ] (ترکیب اضافی ) شیر. اسد.
-
پادشاه درندگان
لغتنامه دهخدا
پادشاه درندگان . [ دْ / دِ هَِ دَ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ) شیر. اسد.
-
پادشاه وزیری
لغتنامه دهخدا
پادشاه وزیری . [ دْ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی اطفال .
-
پادشاه زاده
لغتنامه دهخدا
پادشاه زاده . [ دْ / دِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شاهزاده : در منشور این پادشاهزاده را خوارزمشاه نبشتند. (تاریخ بیهقی ).
-
پادشاه سلطان
لغتنامه دهخدا
پادشاه سلطان . [ دْ / دِ س ُ] (اِخ ) رجوع به پادشاه خاتون دختر شاه شجاع شود.
-
جستوجو در متن
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی کنند و درآن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امث...
-
باباعلی خوشمردان
لغتنامه دهخدا
باباعلی خوشمردان . [ ع َ ی ِ خوَ / خُش ْ م َ ] (اِخ ) (درویش ، شیخ ) منصور. جد اعلی خواجه محمود سبزواری . (مجالس النفایس ص 103). خواندمیر آرد: درویش باباعلی خوشمردان درویشی پاکیزه روزگار لطیف گفتار بود و هم در آن زمستان که میرزا ابوالقاسم بابر در مشه...
-
نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
نگاه داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) محافظت کردن . پاسبانی کردن . (ناظم الاطباء). حفظ کردن . پاسبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). صیانت کردن : و آنجا دژی است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانند که باژ ستانند و راه نگاه دارند. (حدود العالم ). و هر روزی هزار مر...
-
عاطفت
لغتنامه دهخدا
عاطفت . [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفة.عاطفه . مهربانی . مهر : پادشاه باید خدمتگذاران را از عاطفت و کرامت خویش چندان محروم نگرداند که بیکبارگی برمند و نومید گردند. (کلیله و دمنه ).یکی عاطفت سیرت خویش کرددرم داد و تیمار درویش کرد. سعدی (بوستان ).و رجوع به...
-
غنایی
لغتنامه دهخدا
غنایی . [ غ ِ ] (اِخ ) علی ... شاعر عثمانی در قرن دهم هجری و از استانبول بود. نخست سمت منشیگری پیاله پاشا وزیر ثانی را داشت و پس از آن صاحب مقام بزرگی شد و به ثروت بسیاری نایل گردید. این بیت از اوست :ای لاله خدگل ایله نیجه تشبیه ایده م سنی سن پادشاه ...
-
چرب زبانی کردن
لغتنامه دهخدا
چرب زبانی کردن . [ چ َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش سخنی کردن . سخنان شیرین و دلسپند گفتن . شیرین سخنی کردن : خون درویش به شیرینی و چربی بخورندسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی .سعدی .|| تملق گفتن . چاپلوسی کردن . سخنان فریبنده گفتن : ششم بر درگاه پادشاه...