کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادشاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادشاهی
لغتنامه دهخدا
پادشاهی . [ دْ / دِ ] (حامص ) سلطنت . ملکت . (دهار). ملک . اِمارت . ولایت . (مهذب الاسماء). شاهی . سمت پادشاه : و پسران لیث که پادشاهی بگرفتند از آنجا [ از شهر قرنی ] بودند. (حدود العالم ).همی گشت گرد جهان سر بسرهمی جست با پادشاهی هنر. فردوسی .چو بر ...
-
واژههای مشابه
-
پادشاهی راندن
لغتنامه دهخدا
پادشاهی راندن . [ دْ / دِ دَ ] (مص مرکب ) سلطنت کردن : و چون او را وفات آمد دارا هنوز نزاده بود و مادرش پادشاهی میراند. (ابن بلخی ).
-
پادشاهی کردن
لغتنامه دهخدا
پادشاهی کردن . [ دْ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاهی راندن .
-
جستوجو در متن
-
ذومهدم
لغتنامه دهخدا
ذومهدم . [ م ِ دَ ] (اِخ ) لقب پادشاهی از حمیر. || لقب پادشاهی از حبش .
-
بادشاهی
لغتنامه دهخدا
بادشاهی . (حامص مرکب ) پادشاهی . (ناظم الاطباء). رجوع به پادشاهی شود.
-
کودر
لغتنامه دهخدا
کودر. [ ک َ دَ ] (اِخ ) پادشاهی است یا عریفی بود مر مهاجرین عبداﷲ کلابی را. (منتهی الارب ). نام پادشاهی و یا سرداری . (ناظم الاطباء).
-
یم شیم
لغتنامه دهخدا
یم شیم . [ ی َ ی َ ] (ص مرکب ) پادشاهی که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد. (ناظم الاطباء). که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی .
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م ِ ] (اِخ ) ابن عجل ، پادشاهی بود یمن را. (منتهی الارب ). نام پادشاهی از یمن . (ناظم الاطباء).
-
ارعاویه
لغتنامه دهخدا
ارعاویه . [ اَ وی ی َ ] (ع اِ) ستور پادشاهی بچرا گذاشته . (منتهی الأرب ). گله ٔ شتران پادشاهی بچرا گذاشته شده . یلخی شاهی .
-
جهادجویی
لغتنامه دهخدا
جهادجویی . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
ذوالملاجی
لغتنامه دهخدا
ذوالملاجی . [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) پادشاهی از پادشاهان یمن .
-
عنقاء
لغتنامه دهخدا
عنقاء. [ ع َ ] (اِخ ) پادشاهی بود از قضاعة. (منتهی الارب ).
-
یوسفی
لغتنامه دهخدا
یوسفی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به یوسف . || سیمای شبیه به یوسف . (ناظم الاطباء). || (حامص ) پادشاهی و اقتدار.- یوسفی کردن ؛ پادشاهی کردن و اقتدار داشتن . (ناظم الاطباء).