کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادشانشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادشانشان
لغتنامه دهخدا
پادشانشان . [ دْ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) پادشاه نشاننده . نشاننده ٔ شاه . آنکه کسی را به پادشاهی رساند : هم در بهار عمر بود پادشانشان هم در بهار خویش بود پادشاسیر. انوری .آن پادشانشان که ز تمکین کلک اوست هر پادشا که بر سر ملکی ممکّن است . انوری .و رجوع...
-
جستوجو در متن
-
پادشه نشان
لغتنامه دهخدا
پادشه نشان . [ دْ / دِ ش َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ پادشاه . پادشاه نشان . پادشانشان . نشاننده ٔ شاه : ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان . سوزنی .شاه سنجر که کمترین خدمش در جهان پادشه نشان باشد. انوری .رجوع به پادشا...
-
پادشاه نشان
لغتنامه دهخدا
پادشاه نشان . [ دْ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) پادشاه نشاننده . پادشانشان . پادشه نشان . || نایب السلطنه که در صغرپادشاه بجای او حکم راند : اما اتابک ایلدگز در ایام دولت سلطان مسعودبن محمدبن ملکشاه کافی ومدبر مملکت آل سلجوق بوده و بعد از وفات سلطان مسعود پ...