کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادزهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادزهر
لغتنامه دهخدا
پادزهر. [ زَ ] (اِ مرکب ) (از: پات پهلوی ، ضد. مقابل + زهر، سم ّ)مقاوم سم . (بحر الجواهر). فادزهر. پازهر. تریاق . تریاک . مَسوس . بادزهر. نوشدارو. زهردارو. شفادارو. اَنزرو. انذرو. مهره ٔ جاندار. تریاق پارسی . هرچه رفع اثر سم کند عموماً: سنگ پادزهر؛ ح...
-
جستوجو در متن
-
پاوزهر
لغتنامه دهخدا
پاوزهر. [ زَ ] (اِ مرکب ) مصحّف پادزهر. رجوع به پادزهر شود.
-
تریاق فارسی
لغتنامه دهخدا
تریاق فارسی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پادزهر را گویند و به عربی حجرالتیس خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پادزهر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حجرالتیس . (اختیارات بدیعی ). و رجوع حجرالتیس شود.
-
انذرو
لغتنامه دهخدا
انذرو. [ اَ ذَ ](اِ) انزرو. پازهر. (ناظم الاطباء). پازهر. فادزهر. (از برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به پادزهر شود.
-
بنزهیر
لغتنامه دهخدا
بنزهیر. [ ب َ زَ ] (اِ) پادزهر. پازهر. فادزهر. فازهر. (دزی ج 1 ص 118).
-
حجرالسم
لغتنامه دهخدا
حجرالسم . [ ح َ ج َ رُس ْ س َم م ] (ع اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی گوید: مانند سنگ جزع است اما نه جزع است . و در هر مجلسی که آن سنگ بود اگر زهر حاضر کنند آن سنگ در حرکت آید و حاملش واقف شود. (نزهةالقلوب ). و صاحب مخزن الادویه گوید: حجرالسم پادزهر معدنی است...
-
شفادارو
لغتنامه دهخدا
شفادارو. [ ش ِ / ش َ ] (اِ مرکب ) پادزهر و داروی شفا. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). پازهر. فادزهر. نوشدارو. (یادداشت مؤلف ). پادزهر. (فرهنگ جهانگیری ) : نهد در بیخ دندان ثعابین سم و در سر شفا داروی نوشین .نزاری قهستانی (از...
-
فادزهر معدنی
لغتنامه دهخدا
فادزهر معدنی . [ زَ رِ م َ دِ / دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پادزهر حجری . فادج . رجوع به فادج و فادزهر شود.
-
فاذج
لغتنامه دهخدا
فاذج . [ ذَ ] (اِ) پادزهر معدنی است ، و بهترین ْ چینی ِ آن است که خطایی نامند، و گفته اند جدوار است و به خاء معجمه نیز آمده . || گفته اند که بندق هندی است که رته نیز نامند. رجوع به فادج و فادخ شود.
-
حجرالافراس
لغتنامه دهخدا
حجرالافراس . [ ح َ ج َ رُ ل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) یا پادزهر اسپی ، سنگی باشدزرد که در مرارة و معاء اسپان یافته شود و در قدیم استعمال طبی داشته است .
-
حجرالایل
لغتنامه دهخدا
حجرالایل . [ ح َ ج َرُل ْ اَی ْ ی َ / ی ِ ] (ع اِ مرکب ) سنگی است که در معده ٔ گاو کوهی متکون میشود و آن پادزهر حیوانی است .
-
تریاق طبیعی
لغتنامه دهخدا
تریاق طبیعی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تریاق فارسی و تریاق طبیعی پادزهر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به تریاق و تریاق فارسی شود.
-
تریاق لانی
لغتنامه دهخدا
تریاق لانی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پادزهر لان و لان نام کوهی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تریاق زار
لغتنامه دهخدا
تریاق زار. [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ مرکب ) محل تریاق . آنجا که پادزهر بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کوه اگر پر مار شد باکی مدارکو بود در اندرون تریاق زار.مولوی .