کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاداش ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاداش ده
لغتنامه دهخدا
پاداش ده . [ دِ ه ْ ] (نف مرکب ) پاداش دهنده : نیکی و سخاوت کن و مشمر که چو ایزدپاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست .سنائی .
-
واژههای مشابه
-
پاداش نیک
لغتنامه دهخدا
پاداش نیک . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثواب . اَجر. مَثوبَة. شُکم . شیان . اُجرت . مزد و عوض و مکافات در جای نیکی . جزای خیر: اِثابة؛ پاداش نیک دادن .
-
پاداش نیکو
لغتنامه دهخدا
پاداش نیکو. [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پاداش نیک . ثواب : به پاداش نیکو فزایش کنیم بر این پیشدستی ستایش کنیم . فردوسی .و رجوع به پاداش شود.
-
پاداش دهنده
لغتنامه دهخدا
پاداش دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دَیّان . (مهذب الاسماء). آنکه پاداش دهد. جزادهنده . مکافات کننده .
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن عثمان ، مکنی به ابوبشر و ملقب به سیبویه . امام نحویان و اولین کسی بود که علم نحو را گسترش داد. وی بسال 148 هَ .ق . در یکی از قرای شیراز متولد شد، سپس به بصره رفت و از ملازمان خلیل بن احمد گشت . و در آنجا کتاب مشهور خود ر...
-
کاریا
لغتنامه دهخدا
کاریا. (اِخ ) کاری . کاریه . سرزمینی است در جنوب غربی آسیای صغیر در کرانه ٔ دریای اژه که جزء قلمرو هخامنشیان بوده و جنگجویان آن جزء سپاهیان ایران بشمار میرفتند. (فرهنگ ایران باستان ،بخش نخست نگارش استاد پورداود، حاشیه ٔ ص 327). یکی از شهربانی های (سا...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُض ِ ] (ع ص ) افزون کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه چیزی را افزون می آورد. (ناظم الاطباء) || آنکه باقی میگذارد از چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیکویی کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
پاداشن
لغتنامه دهخدا
پاداشن . [ ش َ ] (اِ) پاداش . پاداشت : دهد ولی ّ ترا کردگار پاداشن دهد عدوی ترا روزگار بادافراه . فرخی .شتابکارتر از باد وقت پاداشن درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه . فرخی .خلق را داند کرد او مهی و داند داشت چه به پاداشن نیک و چه ببد بادافراه . فرخی ...
-
بسوس
لغتنامه دهخدا
بسوس . [ ب َس ْ س ] (اِخ ) والی باختر و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر بود. وی از اقربای داریوش و فرمانده سپاه باختریها، سغدیها، و هندیهای مجاور باختر بود. این سردار خائن به دستیاری نبرزن سرداردیگر داریوش و برازاس والی رُخَج و سیستان عهد و پیمان ب...
-
عوض
لغتنامه دهخدا
عوض . [ ع ِ وَ ] (ع اِ) آنچه بجای دیگری آید و بدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلف و بدل . (اقرب الموارد). بدل چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه بجای چیزی دهند. بدل . جانشین . (فرهنگ فارسی معین ). و گویند «عوض » سخت تر از چیزی است که بجای آن...
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب َ ] (حامص ) ضد نیکی . (آنندراج ). نقیض نیکی . ترمنشت . (از ناظم الاطباء). شر. (زمخشری ). سوء. سیئه . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شرة. (دهار). اِرب . بُجر. تَعس . جفا. جفوة. خَل ّ. خَنابة. دَوکَة. دَهم . رَباذیة.رَهَق . طَبَند...
-
سزا
لغتنامه دهخدا
سزا. [ س ِ / س َ ] (ص ) پهلوی «سچاک « »سچاکیها» (شایسته ، شایستگی ) از ریشه ٔ «سچ » . «سچاک وار». رجوع به سزاوار و سزیدن شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لایق و سزاوار. (برهان ) (جهانگیری ). لایق و درخور. (آنندراج ) : ز ده گونه ریچال و ده گونه واگل...
-
جزا
لغتنامه دهخدا
جزا. [ ج َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . سزا. داشاد. شیان و مکافات خواه در خیر باشد یا شر. (ناظم الاطباء). عوض نیکی یا بدی . (فرهنگ نظام ). پاداش . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کیفر. بادافراه . مجازات . پاداشن . پاداشت . شیانی . ثواب . عوض . (یادداشت م...