کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پات
لغتنامه دهخدا
پات . (اِ) اورنگ . سریر. تخت . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ). || نوعی از زیان و باختن در شطرنج از قبیل لات و مات . نماندن بهره برای حریف شطرنج و بازنده شدن او.
-
واژههای مشابه
-
ارگ پات
لغتنامه دهخدا
ارگ پات . [ اَ ت َ ] (پارسی باستان ، ص مرکب ، اِ مرکب ) ارگبد. ارگبذ. کوتوال . دژبان . رئیس ارگ . و این شغلی بود مهم که شاهان هخامنشی به اشخاص معتمد تفویض میکردند. (ایران باستان ص 1469 و 1481).
-
پانی پات
لغتنامه دهخدا
پانی پات . (اِخ ) شهری بر ساحل رود جمنه در ایالت دهلی و مردم آن بیش از دوثلث مسلمان میباشند. مجموع اهالی آنجا 25000 تن است و این شهرمیدان محاربات عدیده بوده است و آنرا سور و حصاریست و چارسوئی بزرگ و صنایع و تجارت نافق و رایج دارد.
-
ده کوه پات
لغتنامه دهخدا
ده کوه پات . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 11هزارگزی باختر قلعه کلات مرکز دهستان . دارای 100 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔدشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
لات و پات
لغتنامه دهخدا
لات وپات . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت بی چیز و فقیر. لات و لوت . || بتمامه باز. لات ِ لات .- درها را لات و پات گذاشتن ؛درهائی را که بایستی بست همه را بازگذاشتن .- لات و پات کردن درها را ؛ گشادن همه ٔ آنها را آنگاه که بستن آنها لازم است .
-
جستوجو در متن
-
قایم شدن
لغتنامه دهخدا
قایم شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . || در شطرنج پات شدن است یعنی هیچ یک از دو حریف غالب نتواند شدن .
-
ارگ پت
لغتنامه دهخدا
ارگ پت . [ اَ پ َ ] (پهلوی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) اَرْگپَد. رجوع به ارگبد و ارگ پات و ارجبذ شود.
-
ارگبد
لغتنامه دهخدا
ارگبد. [ اَ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از پهلوی ارگ پت ، از پارسی باستان ارگ َپات َ)اَرْگبَذ. رئیس ارگ . رئیس قصر. کوتوال . دژبان . یکی از مناصب بزرگ عهد ساسانیان . معرب آن ارجبد است . (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 51، ...
-
پاترس
لغتنامه دهخدا
پاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).
-
موغبد
لغتنامه دهخدا
موغبد. [ ب َ ] (اِ مرکب ) مغبد (از: موغ = مُغ+ بد = پات و پاد) به معنی پیشوا و پاسدار مغ. پیشوای بزرگ مغان . (ناظم الاطباء). و رجوع به موبد شود.
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده ....
-
لات و لوت
لغتنامه دهخدا
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و آسمان جل ؛ سخت فقیر و بی چیز.کلمه ٔ لوت همان روت ِ قدیم و لخت متداول امروز است .
-
پاد
لغتنامه دهخدا
پاد. (اِ) پاس . || نگاهبان . پاسبان . || پائیدن . دوام . ثبات . (برهان ). || سامان و دارندگی . || بزرگ و عمده . (برهان ). و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از این کلمه و شاه است . || تخت . اورنگ . (برهان ). پات .سریر. || شستن و پاک کردن . (جهانگیری )...