کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاآورنجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاآورنجن
لغتنامه دهخدا
پاآورنجن . [ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) خلخال ، و آن حلقه ای است سیمین یا زرین یا فلزی دیگر که زنان در مچ پای کنند. پای برنجن . پااورنجن .
-
واژههای مشابه
-
پااورنجن
لغتنامه دهخدا
پااورنجن . [ اَ / اُو رَ ج َ ] (اِ مرکب ) خلخال . رجوع به پاآورنجن شود.
-
واژههای همآوا
-
پااورنجن
لغتنامه دهخدا
پااورنجن . [ اَ / اُو رَ ج َ ] (اِ مرکب ) خلخال . رجوع به پاآورنجن شود.
-
جستوجو در متن
-
پای آورنج
لغتنامه دهخدا
پای آورنج . [ رَ ](اِ مرکب ) خلخال . پای آورنجن . پاآورنجن . پااورنجن .
-
پابرنجن
لغتنامه دهخدا
پابرنجن . [ ب ِ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) پابند. خلخال . رجوع به پاآورنجن و پااورنجن شود.
-
پای آورنجن
لغتنامه دهخدا
پای آورنجن . [ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) خلخال . (السامی ). پاآورنجن . پااورنجن : ... غنده را پای باید سپس پای آورنجن . پای آورنجن عاجین ؛ وقف .
-
پای برنجن
لغتنامه دهخدا
پای برنجن . [ ب َ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) حِجل . (دهار). حِجِل . حَجل . خلخال . خَدَمه . (منتهی الارب ). پای آورنجن . پاآورنجن . پااورنجن .
-
پاورنجن
لغتنامه دهخدا
پاورنجن . [ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) حلقه ای از سیم یا زر که زنان در پای کنند. خلخال . پارنجن . پاآورنجن . پااورنجن . حَجل . حِجل . حِجِل . حَجَل : کند حور بهشتش طوق گردن اگر از پایش افتد پاورنجن .بدرالدین شاشی .
-
پارنجن
لغتنامه دهخدا
پارنجن . [ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) پاآورنجن . خلخال . پاورنجن . پابرنجن . پااورنجن . پابند. حلقه ٔ زرین و جز آن که زنان بر مچ پای کردندی . از میان کتف او مهر نبوت باشد مانند سر پارنجن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ) : کرده ز پی نجیب سرمست پارنجن پا و یاره ٔ دس...
-
پاهنگ
لغتنامه دهخدا
پاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پاسنگ . پاچنگ . چیزی که در یک پله ٔ ترازو آویزند تا با پله ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده...
-
پاهنگه
لغتنامه دهخدا
پاهنگه . [ هََ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) کفش و پای افزار. || پابرنجن . پااورنجن . خلخال . (برهان ). || پوزار و صاحب فرهنگ رشیدی گوید:پاهنگه ، پای برنجن و کفش . فردوسی گوید : بدستان و دستینه در راز شدبآهنگ پاهنگه دمساز شد.و نظامی گوید : برون کن پا از این...
-
دست برنجن
لغتنامه دهخدا
دست برنجن . [ دَ ب َ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند. (برهان ) (از آنندراج ).زیوری است مانند حلقه که زنان بر ساعد پوشند و به هندی کنگن گویند. (غیاث ). به فتح باء است برای اینکه فتحه بدل «آ» می باشد و اص...