کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُحْکِمُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یحکم
لغتنامه دهخدا
یحکم . [ ی َ ک َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف بجکم است . (یادداشت لغت نامه ). رجوع به بجکم شود.
-
یحکم
لغتنامه دهخدا
یحکم . [ ی َ ک َ ] (اِخ ) نام ترکستان است . (آنندراج ). شاید به این معنی هم مصحف بجکم باشد.
-
جستوجو در متن
-
مشرکاب
لغتنامه دهخدا
مشرکاب . [ م َ ] (ع اِ) نام پارچه ای است : فرأیته جالساً یحکم بین الناس و علیه ثوب مشرکاب . (دزی ج 2 ص 594).
-
یفعل
لغتنامه دهخدا
یفعل .[ ی َ ع َ ] (ع فعل ) (اصطلاح منطق ) تأثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست . (یادداشت مؤلف ). مقابل انفعال یا ان ینفعل . هرچیزی که در چیزی دیگر تأثیر کند حالت مؤثریت شی ٔ را فعل ، و متأثریت ش...
-
ذوا
لغتنامه دهخدا
ذوا. [ ذَ ] (ع اِ) مخفف ذوان تثنیه ٔ ذو و چون لازم الاضافه است هیچگاه جز بصورت ذوا در کلام نیاید: ذوامال ؛ دو مرد خداوند مال . و منه قوله تعالی : و من قتله منکم متعمداً فجزاءُ مثل ما قتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم . (قرآن 95/5). و: شهادةُ بینکم اذا...
-
شهروی
لغتنامه دهخدا
شهروی . [ ] (اِ) ظاهراً نام جانوری است و ابوالفتوح رازی این کلمه را در عبارت ذیل (چ 1 ج 2 ص 223) آورده است اما معنی آن معلوم نشد: «و هرکه روباهی بکشد یا خرگوشی یا آهویی صید کند و بکشد بر او گوسفندی باشد و هرکه شهروی بکشد بر او بره ای باشد از شیر بازس...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن طلیق الخزاعی . وی از قاضیانی است که مهدی قضاء بصره را به او داد. ابن مناذر با آنکه از دوستان آل طلیق بود او را بجهت خبث و بی حیائیش هجو کرده است :أصبح الحاکم بالناس من آل طلیق جالساً یحکم فی الناس بحکم الجاثلیق بدع ا...
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الجهضمی در ج 3 البیان والتبیین در کتاب زهددر قسمت شرح حال کسانی که از غضب خودداری می کنند گوید: به غالب بن عبداﷲ گفته شد: ما می ترسیم از بس گریه می کنی چشمانت کور شود. جواب گفت : گریه ٔ من دلیل است بر اینکه چشمانم کور ...
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) درویش . ج ، صعالیک . (منتهی الارب ). فقیر و درویش . (غیاث اللغات ). درویش . (مهذب الاسماء) : ولا لی اَخ یحکم بین الغنی و الصعلوک . (سندبادنامه ٔ عربی ). و اشترک فیها الغنی و الصعلوک . (رحله ٔ ابن جبیر). || دزد. (مهذب الاسما...
-
مکاس
لغتنامه دهخدا
مکاس . [ م َک ْ کا ] (ع ص ) باژستان . (مهذب الاسماء). آنکه مالی به عنوان باج ستاند. ماکس . (از اقرب الموارد). باژبان . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). باج گیر. خراج گیر. باج دار. گمرکچی . عشار. راهدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُک...
-
ضروریة
لغتنامه دهخدا
ضروریة. [ ض َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ضروری . ضروریه ٔ مطلقه ، قضیه ٔ موجهه ای که در آن حکم بشود بضرورت نسبت ثبوتیه یا سلبیه بین موضوع و محمول مادام که ذات موضوع موجود است . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عند المنطقیین قضیة موجهة بسیطة حکم فیهابض...
-
ضروب
لغتنامه دهخدا
ضروب . [ ض ُ ] (ع اِ) ج ِ ضرب . گونه ها. روشها. اقسام . انواع . اصناف : خلف بفنون زرق و ضروب حیل محاضران را تشویش می داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 56).- ضروب اشکال قیاس ؛ انواع اشکال قیاس .- ضروب الامثال ؛ علم ضروب الامثال . قال المیدانی ان عقود الام...
-
اسفیجاب
لغتنامه دهخدا
اسفیجاب . [ اَ / اِ ] (اِخ ) اسپیجاب . (جهانگیری ). نام شهری است در ماورأالنهر که آنرا بترکی شبران گویند. (برهان ). نام شهر عظیم از اعمال ماوراءالنهر در حدود ترکستان و از اعمربلاداﷲ است ، و اسپنجاب نیز گویند. (سروری ). شهری در فرغانه باقلیم پنجم . (...
-
جاثلیق
لغتنامه دهخدا
جاثلیق . [ ث َ ] (معرب ، اِ) قاضی ترسایان . (مهذب الاسماء). مهتر ترسایان در بلاد اسلام ببغداد و او زیردست بطریق انطاکیه است و بعداز جاثلیق مطران است و بعد از آن اسقف که زیردست مطران در هر شهر باشد بعد از آن قسیس بعد از آن شماس . (منتهی الارب ). عالم ...