کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُبْعَثُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صمصامة
لغتنامه دهخدا
صمصامة. [ ص َ م َ ] (اِخ ) نام شمشیر عمروبن معدیکرب است : بعث عمربن الخطاب الی عمروبن معدیکرب ان یبعث الیه بسیفه المعروف بالصمصامة... (العقد الفرید چ محمدسعید عریان ج 1 ص 134). وصف سیف عمروبن معدیکرب الذی یقال له الصمصامة لموسی الهادی ... (همان کتاب ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) رزین بن معاویةبن عمار العبدری امام الحرمین سرقسطی اندلسی . او در مائه ٔ پنجم هجری میزیست واو راست کتاب الجمع بین الصحاح الستة و صاحب روضات گوید که از صاحب جامعالاصول نقل کنند که او در ذیل ترجمه ٔ حدیث ابوهریره (...
-
ذویب
لغتنامه دهخدا
ذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) ابن حلحلة و یقال : ذویب بن حبیب بن حلحلةبن عمروبن کلیب بن اصرم بن عبداﷲبن قمیربن حبشیةبن سلول بن کعب بن عمروبن ربیعة و هو لحی بن حارثةبن عمروبن عامر الخزاعی الکعبی و خزاعة هم ولد حارثةبن عمروبن عامر. کان ذویب هذا صاحب بدن رسول...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ُس س ] (اِخ ) ابن ساعدة. اسقف نجران است که در بلاغت به وی مثل زنند. (اقرب الموارد). وی حکیمی بود بلیغ در عرب و ششصد سال زندگانی نمود (!)، و در حدیث از او یاد شده است . (از منتهی الارب ). قس بن ساعدةبن جذامةبن زفربن ایادبن نزاربن خطیبه ، بلیغ...
-
اسماعیلی
لغتنامه دهخدا
اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) یا اسماعیل نام انگشتری زمردین مشهور. ابوریحان در الجماهر آرد: «و وهب [المهدی ] للرشید الخاتم المعروف باسماعیل من زمردة لم یر مثلها و فیها ثقبة و طلب لها سنین ما یشابها لیسدتلک الثقبة به حتی وجده بعد حین و عمل ما یهندم فیها و ...
-
باعث
لغتنامه دهخدا
باعث . [ع ِ ] (ع اِ) جهت . شوند. (ناظم الاطباء). داعی . انگیزه . علت . جهت . غرض . موجب . (المنجد). مجازاً سبب . (آنندراج ). ج ، بَواعِث : حرام است بر من آنگه برگردد همه ٔ آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلتها یا باعثی از باعثها. (تاریخ بیه...
-
لهیب
لغتنامه دهخدا
لهیب . [ ل ُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک اللهبی ... قاله ابن مندة و حکی فیه ابوعمر لهب مکبرا و به جزم الرشاطی قال ابن مندة له خبر رواه عبداﷲبن محمد العدوی باسناد لایثبت و قال ابوعمر روی خبراً عجیباً فی الکهانة و اعلام النبوة و اورد العقیلی حدیثه قال اخبرنا...
-
طلیعة
لغتنامه دهخدا
طلیعة. [ طَ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از جیش که برای آوردن خبر دشمن و نگاهداری لشکر گماشته شوند. پیش قراول . مقدمةالجیش . طلایه . (مهذب الاسماء) (السامی ). قومی که پیش مقدمه باشد. (دهار). جاسوس . گروهی که پیش فرستند تا از دشمن واقف شود، و آن را طلایه گوین...
-
تأکید
لغتنامه دهخدا
تأکید. [ ت َءْ ] (ع مص ) (از «أک د» و «وک د») استوار کردن گره و عهد و زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأکید پیمان و زین بستن و استوار کردن آنها. (ازاقرب الموارد). || استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم . محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیةالأولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنه ٔ علماء دائر است ومضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمه ٔ دین سائر،...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...