کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَکْسِبْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کبوب
لغتنامه دهخدا
کبوب . [ ک َ ] (ع اِ) مایطبخ من الادویه و یکسب علی بخاره . (بحرالجواهر). دواها که بجوشانند و بخور آن به بینی و گوش و گلو دهند. (یادداشت مؤلف ). ج ، کبوبات .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن غصن . استاد ابوالحسن علی بهرامی سرَخسی . او پیوسته در مصاحبت اسماعیل بن غصن بود و این دو بیت تازی در مدح او گفته است :سقانی تحت غصن الورد وِرداًیکسب» الصنائع ابن ُ غصن غزال لو یباری البدر أربی علی البدر المنیر بالف ِ حسن ...
-
بخت ور
لغتنامه دهخدا
بخت ور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) (از: بخت + ور) بختیار. دولتمند. بختاور. (آنندراج ) . صاحب بخت . (برهان قاطع). مقبل . (ناظم الاطباء). مُطعم . (منتهی الارب ). خوش بخت . سعید. بخت مند. دولتی . حظی . مرزوق : آنکه ترازوی سخن سخته کردبختوران را به سخن پخته کر...
-
معدوم
لغتنامه دهخدا
معدوم . [ م َ ] (ع ص ) آنکه موجود نبود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیست و نابود و چیزی که موجود نباشد. (ناظم الاطباء). خلاف موجود. (از اقرب الموارد). نیست . نیسته . نچیز. نابود. نابوده . نیست شده . نابودشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همه هریک به...
-
حجرالکزک
لغتنامه دهخدا
حجرالکزک . [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالکلرک . صاحب تحفه گوید: سنگی است بسیار سفید و از هند و ساحل دریای آنجا خیزد و قبل از حکاکی با کدورت و بعد از آن شفاف و سفید میگردد شبیه بحجر سلوان . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و جالی و جهت خفقان و...