کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَفْعَلْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یفعل
لغتنامه دهخدا
یفعل .[ ی َ ع َ ] (ع فعل ) (اصطلاح منطق ) تأثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست . (یادداشت مؤلف ). مقابل انفعال یا ان ینفعل . هرچیزی که در چیزی دیگر تأثیر کند حالت مؤثریت شی ٔ را فعل ، و متأثریت ش...
-
ان یفعل
لغتنامه دهخدا
ان یفعل . [ اَ ی َ ع َ ] (ع فعل ) (اصطلاح فلسفی و منطقی ) یکی از مقولات عشر ارسطو. و آن بودن چیزی است مؤثر در غیر، همچون قاطع مادام که قطع میکند. (تعریفات سید جرجانی ) (نفایس الفنون ). در برابر ان ینفعل . فعل در فلسفه یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی اس...
-
جستوجو در متن
-
ظلول
لغتنامه دهخدا
ظلول . [ ظُ ] (ع مص ) ظَل ّ. روز گذاشتن . همه روز کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ): ظَل َّ نهاره یفعل کذا؛ یعنی تمام روز چنین میکند، و کذا ظَل َّ لیله یفعل کذا.
-
کود
لغتنامه دهخدا
کود. [ ک َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منع کردن . (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به کاری از برای شروع کردن در آن . (ترجمان القرآن ). نزدیک آمدن کاری که شود، مَکاد و مَکادة مثله . یقال : کاد یفعل و کید یفعل ؛ ای قارب و لم یفعل . (...
-
ظل
لغتنامه دهخدا
ظل . [ ظَل ل ] (ع مص ) ظلول . ظَل َّ نهاره یفعل کذا؛ یعنی تمام روز میکند چنین .
-
محراة
لغتنامه دهخدا
محراة. [ م َ ] (ع ص ) محری . سزاوار. یقال انه لمحراة ان یفعل کذا. (منتهی الارب ).
-
محری
لغتنامه دهخدا
محری . [ م َ را ] (ع ص ) محراة. سزاوار. یقال انه لمحری ان یفعل و لمحراة. (منتهی الارب ).
-
عسی
لغتنامه دهخدا
عسی .[ ع َ / ع َ سی ی ] (ع ص ) سزاوار: هو عسی به ؛ او سزاوار آن است . بالعسی أن یفعل کذا؛ سزاوار و شایسته است که چنین کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
حر
لغتنامه دهخدا
حر. [ ح َ رِن ْ ] (ع ص ) انه لَحَر بکذا و حری بکذا و حَر ان یفعل کذا؛ ای جدیر و خلیق . (اقرب الموارد).
-
مکیل
لغتنامه دهخدا
مکیل . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن به پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمانه کردن . کَیل . مَکال . این کلمه شاذ است زیرا مصدراز فَعَل یَفعِل ، مَفعَل آید. (از اقرب الموارد).
-
ان ینفعل
لغتنامه دهخدا
ان ینفعل . [ اَ ی َ ف َ ع ِ ](ع فعل ) (اصطلاح فلسفی و منطقی ) انفعال یکی از مقولات عشر. و آن بودن چیزی است متأثر و منفعل از غیر، همچو منقطع مادام که منقطع شود. (نفایس الفنون ) (تعریفات سید جرجانی ). مقابل ان یفعل . انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات ن...
-
کنیدن
لغتنامه دهخدا
کنیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) انفعال . (دانشنامه ٔ علایی ). کردن پذیرفتن : در یکی کنش که بتازی ان یفعل گویند و یکی بکنیدن که بتازی ینفعل خوانند. (دانشنامه ص 29 از فرهنگ فارسی معین ).
-
تبندق
لغتنامه دهخدا
تبندق . [ ت َ ب َ دُ ] (ع مص ) لکلرک این کلمه را بمعنی گلوله شدن آورده : فانه متی لم یفعل بذلک و لا اوجاعاً فی المعدة ضعبة و تبندق الثفل و عسر خروجه . (ابن البیطار).
-
صرام
لغتنامه دهخدا
صرام . [ ص َرْ را ] (ع ص ) چرم فروش . (السامی فی الاسامی )(مهذب الاسماء) (حسن خطیب کرمانی ). نسبة الی بیع الصرم و هو الذی یفعل به الخفاف و اللوالک . (سمعانی ).