کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَسَعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یسع
لغتنامه دهخدا
یسع. [ ی َ س َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن حزم ... غافقی جیانی اندلسی ، مکنی به ابویحیی ، از مورخان بزرگ و دانشمندان نامی علم قرائت بود. او به مصر رفت و نخست در اسکندریه و سپس در قاهره اقامت گزید و برای صلاح الدین ایوبی کتابی گرد آورد و نام آن را «المغرب فی...
-
یسع
لغتنامه دهخدا
یسع. [ ی َ س َ ] (اِخ ) صاحب سجلماسة از خاندان مدرار که عبیداﷲ مهدی امام و پیشوای علویان افریقا یا مؤسس سلسله ٔعبیدیان را به امر خلیفه ٔ عباسی زندانی کرد. رجوع به مقدمه ٔ ابن خلدون ص 11 و کامل ابن اثیر ج 8 ص 18 شود.
-
یسع
لغتنامه دهخدا
یسع. [ ی َ س َ ] (اِخ ) نام پیغمبری است و او یسعبن اخطوب است که شاگرد الیاس (ع ) بود و پس از او به پیغمبری رسید و به نام ابن العجوز شناخته می شود و آن اسم اعجمی است که «ال » بر سر آن آمده ولی بر امثال آن مانند یعمر و یزید نمی آید مگربه ضرورت شعر. و ب...
-
جستوجو در متن
-
لیسع
لغتنامه دهخدا
لیسع. [ ] (اِخ ) یسع پیغمبر است . (ترجمان القرآن جرجانی ). رجوع به یسع و الیسع شود.
-
ابوالیسع
لغتنامه دهخدا
ابوالیسع. [ اَ بُل ْ ی َ س َ ] (اِخ ) مسعدةبن یسع. محدث است .
-
ابومسعده
لغتنامه دهخدا
ابومسعده . [ اَ م َ ع َ دَ ] (اِخ ) یسع. از روات است .
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) یسع. واعظ و راوی بود و از منصوربن معتمر روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 457).
-
الیسع
لغتنامه دهخدا
الیسع. [ اَل ْ ی َ س َ ] (اِخ ) الیشع. از پیامبران بنی اسرائیل ، شاگرد و جانشین الیاس و پسر شافاط ساکن آبل محوله بود. (قاموس کتاب مقدس ). در کشف الاسرار (ج 3 ص 416) ذیل آیه ٔ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوطاً و کلاً فضلناعلی العالمین » (86/6) آمده : ...
-
غشیدی
لغتنامه دهخدا
غشیدی .[ غ َ ] (اِخ ) محمودبن یونس بن مکرم غشیدی بخارایی . او از ابوطاهر اسباطبن یسع و دیگران روایت کند و پسرش ابوبکر و محمدبن محمود وزان از او روایت کنند. رجوع به انساب سمعانی ورق 409 الف و معجم البلدان شود.
-
وابکنی
لغتنامه دهخدا
وابکنی . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن نصربن الیاس وابکنی از اهل بخارا. از سفین بن عبدالحکیم و احمدبن نصیر و احمدبن لیث بن ناصح و اسباط ابن یسع و ابوعبداﷲبن ابوحفص و یعقوب بن غرمولی روایت کند و ابوبکر محمدبن داودبن عصام بن سلام بخاری از وی روایت دارد. (...
-
تادیزی
لغتنامه دهخدا
تادیزی . [زی ی ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن ضحاک بن مطربن هناد تادیزی بخاری . وی از اسباطبن یسع روایت کند و ابوبکر محمدبن حسن مقری از او روایت دارد. وی به شعبان 326 هَ . ق . درگذشت . رجوع به معجم البلدان (تادیزه ) و انساب سمعانی برگ 102 «ب » شود.
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهیست به حوران . (منتهی الارب ). نام قریه ای از اعمال حوران از اراضی دمشق در سرزمینی که آن را لحا گویند... آورده اند که آرامگاه یسع پیغمبر (ص ) در آنجاست . (از معجم البلدان ج 1 ص 621). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 178 شود.
-
ابراهیم سیمجور
لغتنامه دهخدا
ابراهیم سیمجور. [ اِ م ِ سی ] (اِخ ) پدر ابوالحسن یا ابوالحسین محمد و جد ابوعلی و ابوالقاسم سیمجور دواتی . معاصر سامانیان . ابوعلی مسکویه در تجارب الامم در وقایع سال 324 هَ .ق . گوید او از دست صاحب خراسان ، محمدبن الیاس بن یسع صغدی را در این سال محاص...
-
یوشع
لغتنامه دهخدا
یوشع. [ ش َ ] (اِخ ) ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب . صاحب موسی و خلیفه ٔ او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب ). یوشعبن نون وصی حضرت موسی (ع ) ابن افراهم بن یوسف (ع ). (از حبیب السیر). پیغمبری معروف . (دهار). یوشع پس از مرگ هار...