کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدْعُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باکور
لغتنامه دهخدا
باکور. (ع ص ، اِ) شتابکار. معجل . (از تاج العروس ). || بارانی که قبل از موسم و موقع فرود آید. (از تاج العروس ). باران اول موسمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران اول . (ناظم الاطباء). || زود از هر چیز و مؤنث آن باکوره است . (منتهی الارب ). زودرس از...
-
مرید
لغتنامه دهخدا
مرید. [ م َ ] (ع ص ، اِ) سرکش و درگذرنده . (منتهی الارب ). خبیث و متمرد و شریر. (از اقرب الموارد). متمرد و سرکش و بیرون رونده از فرمان خدای تعالی و رانده شده . (غیاث ). گردنکش . (زمخشری ). دیوستنبه . (السامی ). طاغی . عاصی . الود. ج ، مُرَداء. (منتهی...
-
مغفرة
لغتنامه دهخدا
مغفرة. [ م َ ف ِ رَ ] (ع مص ) آمرزیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جرجانی آرد: مغفرة آن است که شخص قادر، کار زشت زیردست خود را بپوشاند و اگر بنده عیب مولای خود را از خوف عتاب وی بپو...
-
تجافی
لغتنامه دهخدا
تجافی . [ ت َ ] (ع مص ) قرار ناگرفتن بر جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . بر جای خود باقی نماندن و از جانبی بجانب دیگر میل کردن . (از قطر المحیط): تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون َ رَبهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم ینفقون . (قرآن 32 / 1...
-
مضاجع
لغتنامه دهخدا
مضاجع. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَضْجَع. خوابگاهها. (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): هو طیب المضاجع و کریم المضاجع، کما یقال : کریم المفارش و هی النساء. (الاساس از ذیل اقرب الموارد) : ... و اهجروهن فی المضاجع... (قرآن 34/4). تتجافی جنوبهم ع...
-
عشی
لغتنامه دهخدا
عشی . [ ع َ شی ی ] (ع اِ) آخر روز. (منتهی الارب ). شبانگاه . (ترجمان القرآن جرجانی ). شبانگاه ، أی از وقت نماز شام تا وقت نماز خفتن . (دهار). از زوال آفتاب تا صبح . (ناظم الاطباء). آخر روز، و گویند از نماز مغرب تا عتمة. و تصغیر آن عُشیّان است برخلاف...
-
زوار
لغتنامه دهخدا
زوار. [ زُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ زائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زیارت کنندگان . (آنندراج ). زیارت کنندگان و این ج ِ زائر است . (غیاث ). از این کلمه ارباب سؤال اراده میشود رعایت ادب را. آنگاه که آوازه ٔ سخای خالد برمکی در اکناف ج...
-
دعوة
لغتنامه دهخدا
دعوة. [ دَع ْ وَ ] (ع مص ) به طعام خواندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به مهمانی خواندن . دعوت . مَدعاة. و رجوع به دعوت و مَدْعاة شود. || خواندن . (دهار). دعوت کردن . به امری خواندن . فراخواندن : له دعوة الحق و الذین یدعون من دونه لای...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن برمک . وی پدر برمکیان است ، و از نام آوران دولت عباسی است . سفاح شغل وزارت خویش باو داد و در دل محبت او گرفت تا روزی به وی گفت ای خالد راضی نشدی تا مرا خدمتکار خود ساختی ؟ خالد بترسید و گفت یا امیرالمؤمنین این سخن چگونه باشد...
-
اصحاب صفه
لغتنامه دهخدا
اصحاب صفه . [ اَ ب ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب الصفة. مهمانان اسلام بودند که در صفه ٔ مسجد نبی (ص ) شب میگذاردند و آن سایه پوشی بود پیش مسجد. و هجویری ذیل عنوان باب ذکر اهل الصفة آرد: بدان که امت کثرهم اﷲ مجتمعاند بر آنک پیغمبر را (ع ) گروهی بوده اند...
-
امر
لغتنامه دهخدا
امر. [ اَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). حکم . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). فرمایش . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، اوامر. (ناظم الاطباء) (...