کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدُعُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاذة
لغتنامه دهخدا
قاذة. [ ذَ ] (ع اِ) ما یدع الناس شاذةو لاقاذة؛ فروگذار نمیکند هیچکس را. او دلاور است میکشد هر که را می بیند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تمزیر
لغتنامه دهخدا
تمزیر. [ ت َ ] (ع مص ) هموار پر کردن مشک را، یقال : مزر القربة فلم یدع فیها امتاً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
صرورة
لغتنامه دهخدا
صرورة. [ ص َ رَ ] (ع ص ) آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مرد حج ناکرده . (دهار). || مردی که گرد زن نگردد. و قیل الصرورة الذی لم یتزوج من الرجال و النساء و قیل هو الذی یدع النکاح متبتلاً و منه الحدیث لاصرورة فی الاسلام . (منتهی الار...
-
صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) دوست . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اصدقاء. صُدَقاء. صُدقان . جج ، اصادق . (منتهی الارب ). دوست خالص ضد عدوّ. یکدل . یکدله . هوالذی لم یدع شیئاً مما اظهره باللسان الا حققه بقلبه و عمل...
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع َ ] (ع اِ) دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نظر و نگاه . (ناظم الاطباء). || علف و قوت و خورش روزگذار ستور: ما لنا من علاق ؛ أی من مرتع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناشتاشکن . (اقرب الموارد). || ماترک الحالب ب...
-
تجلیل
لغتنامه دهخدا
تجلیل . [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (صحاح جوهری ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). فراز گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپوشانیدن چیزی و فراز گرفتن . (آنندراج ): جلل المطر ا...
-
اصیلة
لغتنامه دهخدا
اصیلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ) هلاک و موت . (منتهی الارب )(آنندراج ). هلاک و مرگ ، چون اصیل . اوس بن حجر گوید:خافوا الاصیلة و اعتلت ملوکهم و حملوا من اذی عزم باثقال . (از تاج العروس ).|| اصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیع. همه : جاؤا باصیلتهم ؛ ای ب...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد المکفوف . محدث است و از ابوبکربن عیاش از معروف بن خربوذ و او از ابی الطفیل و ابوالطفیل از ابوذر آرد که پیغمبر(ص ) فرمود: «لاتزول قدما عبد حتی یسئل عن حبنا اهل البیت و اومی الی علی ّ.» عسقلانی گوید این خبر اصل ندارد و نیز...
-
دعاء
لغتنامه دهخدا
دعاء. [ دُ ] (ع اِمص ) دعا. واحد ادعیه . (از اقرب الموارد). خواهانی بسوی خدا. (ناظم الاطباء). خدای خوانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، أدعیة. (ناظم الاطباء). || در عرف علما کلمه ای است انشائی دلالت کننده بر طلب با اظهار خضوع ، و آنرا سؤال نیز گویند....
-
حبیشة
لغتنامه دهخدا
حبیشة. [ ح َ ش َ ] (اِخ ) دخت حبیش عامریة. شاعری از شاعران عرب است . یکی از بنی عامربن عبد مناةبن کنانة به نام عبداﷲبن علقمه دلباخته ٔ او بود و داستان وی چنین است : روزی عبداﷲ که جوان نورس بود برای رسانیدن مادر که به دیدار همسایه ٔ خویش ، مادر حبیشه ...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (ع حرف ) مؤلف منتهی الارب آرد: واو حرفی است از حروف هجا و به چند وجه می آید:الف - واو عاطفة که عاطف آن برای مطلق جمع است و در مواردی به کار میرود از قبیل اینکه عطف شود چیزی بر مصاحبش . مانند: «فانجیناه و اصحاب السفینة». (قرآن 15/29). یا عطف شود ب...
-
ارجان
لغتنامه دهخدا
ارجان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) اورجان . و عامه ٔ ایرانیان آنرا ارغان نامند و متنبی راء آنرا بتخفیف آورده است در این بیت :أرجان َ ایّتها الجیادُ فانه عزمی الذی یَدع ُ الوشیج مکسّرا.و قال ابوعلی : ارجان وزنه فَعّلان و لاتجعله أفعلان لأنک ان جعلت َ الهمز...
-
طباطبائی
لغتنامه دهخدا
طباطبائی . [ طَ طَ ] (اِخ ) علی بن محمد. صاحب شرح کبیر موسوم به ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل در فقه امامیه . این کتاب در دو جلد با مختصرالنافع ابی قاسم حلی در تهران بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226). در روضات الجنات آمده : الن...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و تجنیسی انیس و بدیعالتأسیس است و از گفته های اوست : من اصلح فاسده ارغم حاسده . من اطاع غض...