کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَدَاکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تبت یداک
لغتنامه دهخدا
تبت یداک . [ ت َب ْ ب َ ی َ ک َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هلاک شود هر دو دست تو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از آیه ٔ اول سوره ٔ المسد:یکی زجر کردش که تبت یداک مرو دامن آلوده در جای پاک . سعدی (بوستان ).تبت یداه ؛ ضلتا و خسرتا. (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
دامن آلوده
لغتنامه دهخدا
دامن آلوده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که دامن آلوده دارد. که دامنش بچیزی چون خون یا پلیدی و نظایر آن آغشته شده . || تردامن . فاسق . فاجر. آلوده دامن . دامن آلود. دامن سیاه . مقابل خشک دامن و پاکدامن : دامن آلوده اگر خود همه حکمت گویدبسخن گفتن زیب...
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج َرر ] (اِخ ) موضعی است به احد و در آنجا غزوه ٔ احد میان پیغمبر اکرم (ص ) و قریش روی داد. عبداﷲبن زبعری گوید : ابلغاحسان عنی مألکاًفقریض الشعر یشفی ذا الغلل کم تری بالجر من جمجمةو اکف قد اترّت و رجل .و ابیات زیر را حجاج بن علاط سلمی در مدح عل...
-
ترب
لغتنامه دهخدا
ترب . [ ت َ رَ ] (ع مص ) خاک آلوده شدن . (زوزنی ). بسیارخاک شدن و خاک آلوده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاک رسیدن بر چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). خاک آلوده شدن . (آنندراج ). || زیان کار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درویش شدن...
-
اسیرالهوی
لغتنامه دهخدا
اسیرالهوی . [ اَ رُل ْ هََ وا] (اِخ ) زاکی بن کامل بن علی مکنی به ابوالفضائل ، معروف به مهذب هبتی قطیفی . وی ادیب و فاضل و شاعری رقیق الشعر بود و در سنه ٔ 546 هَ . ق . درگذشت . او راست :عیناک لحظهما امضی من القدرو مهجتی منهما اضحت علی خطریا احسن النا...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عِلاطبن خالدبن ثُوَیرَةبن هلاد سلمی بهزی . مکنی به ابوکلاب یا ابومحمد یا ابوعبداﷲ. ابن سعد گوید: هنگام جنگ خیبر نزد پیغمبر آمد و اسلام آورد. در مدینة ساکن شد و خانه و مسجدی بساخت و عبدالرزاق از معمر از ثابت از انس آرد:...
-
ید
لغتنامه دهخدا
ید. [ ی َ ] (ع اِ) دست یعنی از منکب تا انگشتان و یا کف دست و مؤنث آید و اصل آن یَدْی ٌ می باشد و یَدان تثنیه ٔ آن . ج ، اَیدی ، یدی [ ی ُ / ی َ / ی ِ دی ی ] . جج ، اَیادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دست .(ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (غیاث ) (ده...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...