کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَبْکُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی مرةبن عروةبن مسعود. من فواضل نساء عصرها. رآها الحارث بن خالد فقال فیها:اطافت بنا شمس النهار و من رأی من الناس شمساً بالعشاء تطوف ابو امها اوفی قریش بذمةو اعمامها اما سألت ثقیف .و فیها یقول :اء من طلل بالجزع من مکة ا...
-
ضیغم
لغتنامه دهخدا
ضیغم . [ ض َ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک مکنی به ابومالک العابد. مردی پرهیزکار ودیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایتها نقل کرده اند. عبیداﷲبن عمر قال : اتیت صاحباً لی یقال له عمران بن مسلم فارانی موضعین مبتلین فی مسجده احدهما بحذاء الاَّخر، فقلت ما هذ...
-
ل
لغتنامه دهخدا
ل . [ ل ِ ] (ع حرف ) را. مَر. (نصاب الصبیان ).برای ِ. از برای ِ. بهرِ. از جهت ِ. برون : چو بدره مهر کند مهر اوست للشعراچو باره داغ کند مهر اوست للزوار. عنصری .گفت ﷲ را، گفت برای خدا. لمصلحة؛ مصلحتی را. ﷲ؛ خدا را، برای خدا. لذلک ؛ لهذا، از برای این . ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...