کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَأْخُذُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جاثفل
لغتنامه دهخدا
جاثفل . [ ف َ ] (اِ) نوعی از عطرها که از هند آرند : یستورد التجار من الدیب تکثر فیها العطور و من هنا یأخذون الکافور والعود و قرنفل و جاثفل . (مروج الذهب مسعودی ).
-
مکوس
لغتنامه دهخدا
مکوس . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَکس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دزی ج 2 ص 606). المکوس و المراصد، و هما تقابلان الکمارک و العوائد فی هذه الایام و کانوا یأخذون ضریبة من کل تجارة واردة فی البحر او البر مهما یکن نوعها من الانسجة أو المحصولات أو...
-
ذنب السبع
لغتنامه دهخدا
ذنب السبع. [ ذَ ن َ بُس ْ س َ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) ذنب اللبوة.قُدَلِّبَة. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوة أیضا و بعجمیة الاندلس قیدانه . ینبت فی الزروع . دیسقوریدس :فی الرابعة. قرسون : هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلا...
-
حبس البلایا
لغتنامه دهخدا
حبس البلایا. [ ح َ سُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) من اوابد العرب ، کانوا اذا مات الرجل یشدون ناقته الی قبره ، ویقلبون براسها الی ورائها، و یغطون راسها بولیة و هی البرذعة فاذا افلتت لم ترد عن ماء ولا مرعی ، و یزعمون انهم اذا فعلوا ذلک حشرت معه فی المعاد لیرک...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را از بیماری و جز آن . و گزند. (منتهی الارب ). آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود. (از اقرب الموارد). بیماری و رنجی که بسبب رنجی حادث شود چنانکه صداع که بسبب تب حادث شود و تب که بسبب وجعی پیدا گردد. (غیاث...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از علما و دانشمندان اوائل قرن چهاردهم آذربایجان . علاوه بر مراتب علمی ، قریحه ٔ شعری او هم بس...
-
ادب
لغتنامه دهخدا
ادب . [ اَ دَ ] (ع اِ) (معرب از فارسی ) فرهنگ . (مهذب الاسماء).پرهیخت . دانش . (غیاث اللغات ). ج ، آداب : چه جوئی آن ادبی کآن ادب ندارد نام چه گوئی آن سخنی کان سخن ندارد چم . شاکر بخاری .هزار گونه ادب جان ز عشق آموزدکه آن ادب نتوان یافتن بمکتبها. مول...