کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ياس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یأس
لغتنامه دهخدا
یأس . [ ی َءْس ْ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ناامیدی . بی امیدی . نمیدی . قنوط. حرمان : یاسمین خندان و خوش زان است کز من غافل است یأس من گر دیده بودی یاسمین بگریستی . خاقانی .طالبان او لباس یاس در ...
-
یأس
لغتنامه دهخدا
یأس . [ ی َ ءَ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
یأس
لغتنامه دهخدا
یأس . [ ی َءْس ْ ] (ع مص ) نومید گردیدن و بریدن امید را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نومید شدن . (تاج المصادربیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ). امید داشتن و بریدن امید را. (از شرح قاموس ): لاییأس من روح اﷲ. || دانستن و ظاهر شدن . (منتهی الارب ) ...
-
یاس
لغتنامه دهخدا
یاس . (اِ) مخفف یاسمن است و آن گلی باشد معروف . (برهان قاطع). مخفف یاسمن که یاسمون و یاسمین نیز گویند و آن گلی است خوشبو و سفید و زرد و کبود. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). او را یاسم با میم در آخر نیز گویند. (آنندراج ). درختچه ای است زینتی از تیره ٔ...
-
یاس
لغتنامه دهخدا
یاس . (ترکی ، اِ) عزا. ماتم . تعزیه . سوک .- یاس گرفتن ؛ مجلس ختم منعقد ساختن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
گل یاس
لغتنامه دهخدا
گل یاس . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است سفید و بغایت خوشبو.
-
یاس کند
لغتنامه دهخدا
یاس کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 16500گزی خاور بوکان و 15000 گزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز با 221 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4).
-
دره یاس
لغتنامه دهخدا
دره یاس . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری اردل و 16هزارگزی راه دوپلان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
سرآب یاس
لغتنامه دهخدا
سرآب یاس . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع در 5 هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک و 5 هزارگزی جنوب خاوری ماسور. هوای آنجا از سرآب یاس تأمین میشود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت . راه آن مال...
-
جستوجو در متن
-
یآسة
لغتنامه دهخدا
یآسة. [ ی َ س َ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. یأس . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). یأس . (ناظم الاطباء).
-
چمپا
لغتنامه دهخدا
چمپا. [ چ َ ] (اِ) چنپا. قسمی برنج خوب مرغوب وخوردنی که در گیلان عمل آید. نوعی برنج مرغوب که محصول گیلان است . || نوعی یاس . قسمی گل یاس . نوعی گل یاس سفید و معطر. چنپا. رجوع به چنپا شود.
-
کرم رازقی
لغتنامه دهخدا
کرم رازقی . [ ک َ م ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابن البیطار گمان می کند رازقی سوسن ابیض است ، یعنی یاس و چنین نیست چه یاس مضاعف یعنی پُرپَر نیست و کرم رازقی همان گل رازقی امروز است که آن را به گل یاس پیوند کنند و شبیه به رز است و از آن رو آن را ک...
-
نومیدواری
لغتنامه دهخدا
نومیدواری . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) یأس . ناامیدواری . امیدوار نبودن . حرمان .
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) وفأبن ابی یاس . محدث است .