کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژه گر چشم پزشکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ویژه داشتن
لغتنامه دهخدا
ویژه داشتن . [ ژَ / ژِ ت َ ] (مص مرکب ) خالص نگه داشتن . پاک نگه داشتن . || از خواص و ندما داشتن . در عداد خاصان آوردن . || مصون داشتن . رجوع به ویژه (ص ، ق ) شود.
-
ویژه شدن
لغتنامه دهخدا
ویژه شدن . [ ژَ/ ژِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلوص . پاک شدن . خالص شدن .
-
ویژه کردن
لغتنامه دهخدا
ویژه کردن . [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خالص کردن . بی آمیزش ساختن . اخلاص . (ترجمان القرآن ). پاک و خالص کردن : جهان ویژه کردم ز پتیاره هابسی شهر کردم بسی باره ها. فردوسی .جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغچرا دارد از من به دل شاه ریغ؟ فردوسی .|| خاص ک...
-
سود ویژه
لغتنامه دهخدا
سود ویژه . [ دِ ژَ / ژِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع خالص . (فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
کحالی
لغتنامه دهخدا
کحالی . [ ک َح ْ حا ] (حامص )شغل کحال . چشم پزشکی . (یادداشت مؤلف ). || دانش کحال . (یادداشت مؤلف ). علم بر مداوای بیماریهای چشم . علم به امراض چشم . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای کحال . (یادداشت مؤلف ). مطب چشم پزشک .
-
چشم پوشیده
لغتنامه دهخدا
چشم پوشیده . [ چ َ / چ ِ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) چشم بسته . پوشیده چشم : تو گر شکر کردی که با دیده ای وگرنه تو هم چشم پوشیده ای .سعدی .
-
چشم بصیرت
لغتنامه دهخدا
چشم بصیرت . [ چ َ / چ ِ م ِ ب َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم بینائی . دیده ٔ بینش . چشم خرد. دیده ٔ بصیرت . نظر بصیرت . چشم عقل . چشم دل : گر بایدت همی که ببینی مرا تمام چون عاقلان بچشم بصیرت نگر مرا. ناصرخسرو.رجوع به بصیرت و دیده ٔ بصیرت و نظر ...
-
چشم درد
لغتنامه دهخدا
چشم درد. [چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) درد چشم . (آنندراج ). وجع چشم . بیماری چشم . نوعی درد که چشم را رسد : گر از من بچشمی رسد چشم دردتوانم در او توتیا نیز کرد. نظامی (از آنندراج ).خیالت پیشوای خواب و خوردم غبارت توتیای چشم دردم . نظامی (از آنندراج ).ف...
-
دعوی گر
لغتنامه دهخدا
دعوی گر. [ دَع ْ گ َ ] (ص مرکب ) مدعی . ادعا کننده . (ناظم الاطباء) : جست دعوی گر مخالف گوی زیرک سخت چشم حجت جوی . میرخسرو (از آنندراج ).|| دادخواه . (ناظم الاطباء).
-
مهره گر
لغتنامه دهخدا
مهره گر. [ م ُ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) آن که مهره سازد. (از آنندراج ) : چو باشد مهره گر را کار با پشم به یاقوت و زمرد کی نهد چشم .امیرخسرو.
-
حسین عوف
لغتنامه دهخدا
حسین عوف . [ ح ُ س َ ع َ ] (اِخ ) پزشک و معلم چشم پزشکی آموزشگاه پزشکی قاهره بود و در 1300 هَ . ق . 1883/م . درگذشت . (معجم المؤلفین از معجم الاطباء).
-
سنگ جهنم
لغتنامه دهخدا
سنگ جهنم . [ س َ گ ِ ج َ هََ ن ْ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیترات دارژان . نیترات نقره را گویند که در چشم پزشکی و پزشکی عمومی و دندانپزشکی مورد مصرف واقع میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سخت چشم
لغتنامه دهخدا
سخت چشم . [ س َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) شوخ و بی حیا. (آنندراج ).گستاخ و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) : جست دعوی گر مخالف گوی زیرک سخت چشم حجت جوی .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
چشم روز
لغتنامه دهخدا
چشم روز. [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ). کنایه از خورشید و نور آن : ناوک عصمت بدوزد چشم روزگر کند در سایه ٔ چترت نگاه .انوری (از آنندراج ).