کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ویژه کردن
لغتنامه دهخدا
ویژه کردن . [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خالص کردن . بی آمیزش ساختن . اخلاص . (ترجمان القرآن ). پاک و خالص کردن : جهان ویژه کردم ز پتیاره هابسی شهر کردم بسی باره ها. فردوسی .جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغچرا دارد از من به دل شاه ریغ؟ فردوسی .|| خاص ک...
-
واژههای مشابه
-
ویژه داشتن
لغتنامه دهخدا
ویژه داشتن . [ ژَ / ژِ ت َ ] (مص مرکب ) خالص نگه داشتن . پاک نگه داشتن . || از خواص و ندما داشتن . در عداد خاصان آوردن . || مصون داشتن . رجوع به ویژه (ص ، ق ) شود.
-
ویژه شدن
لغتنامه دهخدا
ویژه شدن . [ ژَ/ ژِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلوص . پاک شدن . خالص شدن .
-
سود ویژه
لغتنامه دهخدا
سود ویژه . [ دِ ژَ / ژِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفع خالص . (فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
خالص کردن
لغتنامه دهخدا
خالص کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ویژه کردن .
-
محض
لغتنامه دهخدا
محض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. || خالص کردن شی ٔ را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || خداوند ...
-
تصافی
لغتنامه دهخدا
تصافی . [ ت َ ] (ع مص ) با یکدیگر دوستی ویژه داشتن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را صادقانه کار کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
امحاض
لغتنامه دهخدا
امحاض . [ اِ ] (ع مص ) دوستی خالص کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). دوستی ویژه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ...
-
تلخیص
لغتنامه دهخدا
تلخیص . [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیان کردن و شرح دادن و تقریب کلام و خلاصه کردن آن . یقال : لخصت القول ؛ ای اقتصرت فیه و اختصرت منه ُ مایحتاج الیه . (از اقرب الموارد). خلاصه کردن . (آنندراج ). || خلاصه ٔ چیزی را گرفت...
-
ابریز
لغتنامه دهخدا
ابریز. [ اِ ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی اُبریزُن ) زر خالص . (مهذب الاسماء). زر ساو. زر خلاص . زر خشک . ذهب خالص . زر ویژه . زر بی غش . زر خالص بی عیب : از سیستان زر ابریز خیزد. (تاریخ سیستان ). || خالص از زر و نقره . || پیرایه ٔ صافی از زر.- ابریز ...
-
ویژ
لغتنامه دهخدا
ویژ. (ص ، ق ) خصوص وخاصه و خالص و خلاصه . (برهان ). برابر و معادل ویژه است اما شاهد ندارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاصه و خالص و صافی . (انجمن آرا) (آنندراج ) : همه ویژ گُردان و آزادگان بیامد سوی آذرآبادگان . فردوسی .- ویژ کردن ؛ اخلاص . امحاض...
-
تسلیت
لغتنامه دهخدا
تسلیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تسلیة. اندوه وابردن . (مجمل اللغة). مأخوذ از تازی ، پند و نصیحتی که در بیرون کردن غم و اندوه از دل کسی گویند، ویژه چون آن کس مصیبت زده باشد. دلاسایی و خاطرنوازی و آسایش . (ناظم الاطباء). دلداری . اندوه بردن . غم زدایی . و...
-
مخالصة
لغتنامه دهخدا
مخالصة. [ م ُ ل َ ص َ ] (ع مص ) با کسی دوستی خالص کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). با کسی دوستی ویژه داشتن . (زوزنی ) (آنندراج ). و رجوع به مخالصت شود.