کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ویه
لغتنامه دهخدا
ویه . [ وَی ْه ْ / -وی َ ] (پسوند) پسوندی است دال بر معانی ذیل : 1- تصغیر و استعطاف : بالویه . 2- شباهت و مانندگی : سیبویه ، مشکویه . 3- دارندگی ، صاحبی : برزویه ، دادویه . توضیح اینکه محمد قزوینی «ویه » را معادل «و» (واو تصغیر، ترحیم و استعطاف ) دان...
-
ویه
لغتنامه دهخدا
ویه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بلوک فاراب دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
واژههای همآوا
-
ویح
لغتنامه دهخدا
ویح . [ وَ ] (ع اِ) وای . کلمه ٔ ترحم است چنانکه ویل کلمه ٔ عذاب . یزیدی گوید هر دو به یک معنی است ، ویح لزید و ویحاً له رفع آن بنابر اینکه مبتداست و نصب به تقدیر فعلی است و ویح زید و ویحه باز نصب به تقدیر فعلی است و ویحما زید به همان معنی است ، یا ا...
-
جستوجو در متن
-
وی
لغتنامه دهخدا
وی . [ وَ / وِ ] (پسوند) مخفف وَیه . صورت دیگر اویه : نفطوی ، نفطویه . سیبوی ، سیبویه : با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی با شرح ابن جنی و با نحو سیبوی با نکته ٔ مغنی و با دانش مطیعبا خاطر مبرد و اغراق نفطوی .منوچهری .
-
ویخ
لغتنامه دهخدا
ویخ . [ وَ ] (ع اِ) وای . کلمه ٔ زجر است ، مثل ویح و ویس و ویه و ویل و ویب شش کلمه است که هفتم ندارد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثل ویح است دروزن و معنی . (از اقرب الموارد). رجوع به ویح شود.
-
رانک
لغتنامه دهخدا
رانک . (اِخ ) از مورخان نامی آلمان که بسال 1795م . در شهر ویه بدنیا آمد و بسال 1886م . درگذشت . رانک در تاریخ آلمان تا زمان رفرم کتابی در 36جلد تألیف کرد و از لحاظ روشن ساختن وقایع تاریخی خدمت بسزایی بدان کشور انجام داد و از این رهگذر شهرت عظیمی بدس...
-
رامیان
لغتنامه دهخدا
رامیان . (اِخ ) از بلوکات استرآباد (گرگان ) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد. مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است : از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است . جمعیت تقریبی بلوک 8445ت...
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن مرةبن عمروبن حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم بن مر الحنظلی المروزی المعروف بابن راهویه . مکنی بأبی یعقوب . مولد س...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل علوم و تک...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...
-
باکو
لغتنامه دهخدا
باکو. (اِخ ) (شهر...) به واو مجهول شهری است قریب شیروان . (غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران . (آنندراج ). شهری است به عجم . (منتهی الارب ). باکوبه . باکویه . باکی . (در تلفظ ترکان ). نام بندری در ساحل غربی دریای خزر که 237000 تن جمعیت دارد. با...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ )... ذوالاکتاف . پسر هرمز دوم (هرمزبن نرسی ). در مجمل التواریخ و القصص آمده است : «هنوز درشکم مادر بود که پدرش بفرمود تاج بر شکم مادرش نهادند، و او بمرد» (ص 34). بروایت ابن البلخی «چون پدرش کناره شد در شکم مادر بود تاج بر شکم مادرش نهادند...