کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وَ ] (ع مص ) چکیدن سقف خانه و جز آن از باران یعنی دروه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || اندک اندک چکیدن و جاری شدن . (از اقرب الموارد). || جاری ساختن چشم اشک را و ابر باران را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) گستر...
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وَ ک َ ] (ع اِ) فساد. بزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تباهی . (منتهی الارب ). || عیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ). دامنه ٔ کوه . (اقرب الموارد). || خوی و عرق . (منتهی الارب ) (از اقرب ...
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وَ ک َ ] (ع مص ) خمیدن و میل کردن . || ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عیبناک شدن . || بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ). گناه کردن . (اقرب الموارد). || سست گشتن . (منتهی الارب ).
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ وکاف . (اقرب الموارد). رجوع به وکاف شود.
-
جستوجو در متن
-
اوکاف
لغتنامه دهخدا
اوکاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَکْف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وکف شود.
-
ورده کردن
لغتنامه دهخدا
ورده کردن . [ ] (مص مرکب ) چکه کردن سقف . (یادداشت مؤلف ): وَکَف َ توکافاً؛ چکیدن سقف خانه از باران ؛ یعنی ورده کردن . (صراح ذیل وکف ).
-
وکوف
لغتنامه دهخدا
وکوف . [ وُ ] (ع مص ) چکیدن سقف خانه و جز آن از باران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). وکیف . رجوع به وکف و وکیف شود.
-
استیکاف
لغتنامه دهخدا
استیکاف . [ اِ ] (ع مص ) چکانیدن . (منتهی الارب ). || چکیدن خواستن . و فی الحدیث : توضاء فاستوکف ثلثاً ثلثاً؛ یرید غسل یدیه ، و قیل بالغ فی غسل الید حتی وکف منهما الماء. (منتهی الارب ).
-
وکیف
لغتنامه دهخدا
وکیف . [ وَ ] (ع مص ) وکوف . وکف . چکیدن سقف خانه و جز آن از باران یعنی دروه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکوف و وکف شود. || قطره قطره جاری ساختن چشم اشک را و ابر باران را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). چکیدن سقف خانه و جز آن از بار...
-
وکاف
لغتنامه دهخدا
وکاف . [ وِ / وُ ] (ع اِ) اکاف .پشماگند. (منتهی الارب ). پالان خر. (مهذب الاسماء). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برذعه ٔ حمار،و در لسان آمده برذعه ٔ خر و شتر و استر. (از اقرب الموارد). ج ، وُکُف . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
-
رخساره
لغتنامه دهخدا
رخساره . [ رُ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. (ناظم الاطباء). دیباچه . (منتهی الارب ). وجنة. (دهار). رخسار. صفح وجه . عذار. (یادداشت مؤلف ) : بت اگرچه لطیف دارد نقش نزد رخساره ٔ تو هست خراش . رودکی .ببخشای بر من تو ای دادبخش که ...
-
اریه
لغتنامه دهخدا
اریه . [ اِ ی ِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ پهناوری است در آمریکای شمالی ، میان دومینیون متعلق بانگلیس و ممالک متحده از جانب شمال غربی محدود است بخطه ٔ قناده از دومینیون مزبور و از جهت جنوب شرقی با جمهوریهای نیورک ، پنسیلوانی ، و اوهیو متعلق بممالک متحده و از ...
-
اصابع صفر
لغتنامه دهخدا
اصابع صفر. [ اَ ب ِ ع ِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است به شکل کف دست . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گیاهی است بر شکل کف دست ، جنون و سم را نفع دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجرةالکف . کف عایشه . (الفاظ الادویه ). کف مریم . (الفاظ الادو...
-
بازشدن
لغتنامه دهخدا
بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مصدر مرکب ) دوباره منصوب شدن . باز بر سر کار آمدن : پس یوسف مر این شرابدار را گفت چون پیش ملک خداوندت بنشینی وبمرتبت خویش بازشوی مرا یاد کن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || بازگشتن . رجوع . مراجعت : عهد و میثاق باز تازه کنیم از سحرگاه...