کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وکظ
لغتنامه دهخدا
وکظ. [ وَ ] (ع مص ) دور کردن و راندن . رجوع به وکز شود. || دوام ورزیدن بر امری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
وکز
لغتنامه دهخدا
وکز. [ وَ ] (ع مص ) دور کردن و راندن . رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مشت زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). و گویند با مشت بر چانه زدن . (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن . (تاج ال...
-
جستوجو در متن
-
واکظ
لغتنامه دهخدا
واکظ.[ ک ِ ] (ع ص ) راننده . دفعکننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از وکظ است . رجوع به وکظ شود.
-
وکز
لغتنامه دهخدا
وکز. [ وَ ] (ع مص ) دور کردن و راندن . رجوع به وکظ شود. || نیزه زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مشت زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). و گویند با مشت بر چانه زدن . (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن . (تاج ال...