کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وکر
لغتنامه دهخدا
وکر. [ وَ ] (ع مص ) مهمانی بنای نو دادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مشت بر بینی کسی زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این تصحیف وکز نیست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || به آشیانه درآمدن مرغ . (منتهی الارب ) (اقر...
-
وکر
لغتنامه دهخدا
وکر. [ وَ ک َ ] (ع اِ) وَکر. وَکَری ̍. نوعی دویدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
وکر
لغتنامه دهخدا
وکر.[ وُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ وَکْر، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (منتهی الارب ). || ج ِ وَکْرة، به معنی آشیانه ٔمرغ . (از اقرب الموارد). رجوع به وکر و وکرة شود.
-
جستوجو در متن
-
اوکار
لغتنامه دهخدا
اوکار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آشیانه ٔ مرغ . رجوع به وکر شود.
-
اوکر
لغتنامه دهخدا
اوکر. [ اَ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ وکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وکر شود.
-
وکور
لغتنامه دهخدا
وکور. [ وُ ] (ع مص ) به آشیانه درآمدن مرغ . وکر. || (اِ) ج ِ وکر، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشیانه ٔ مرغ ،گو مرغ نباشد در وی . (آنندراج ). رجوع به وکر شود.
-
وکری
لغتنامه دهخدا
وکری . [ وَ ک َ را ] (ع ص ) (ناقة...) ناقه ٔ تیزرو یا کوتاه بالای پرگوشت . || (امراءة...) زن سخت سپرنده زمین را زیر پای . || (اِ) نوعی از دویدن اسب و شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به وکر شود.
-
وکن
لغتنامه دهخدا
وکن . [ وَ ] (ع مص ) سخت رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || نشستن . || (اِ) مهمانی بنای نو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکر شود.
-
وکرة
لغتنامه دهخدا
وکرة. [ وَ رَ ] (ع اِ) وکر. آشیانه ٔمرغ ، گو مرغ نباشد در وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (مص ) نشستن مردم . (تاج المصادر بیهقی ). || بیضه در زیر گرفتن مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خایه در زیر گرفتن . (تاج المصادر بیهق...
-
تحتیر
لغتنامه دهخدا
تحتیر. [ ت َ ] (ع مص )مهمانی بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مهمانی خانه ٔ نو دادن . (منتهی الارب ). فراهم ساختن وکیرة. یقال : حتر لنا؛ ای وکر لنا. (اقرب الموارد). || تحتیر بیت ؛ حِتْر برای خانه ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
سالوسی
لغتنامه دهخدا
سالوسی . (حامص ) دغلی . مکر. فریب . (استینگاس ). مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق . عوام فریبی . فند. (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکربرکند ما را بسالوسی ز وکر. (مثنوی ).نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسا...
-
عش
لغتنامه دهخدا
عش .[ ع ُش ش ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ از هیمه و حطب که بر شاخ درخت باشد، و اگر در دیوار یا عمارت و یا در کوه باشد آن را وکر و وَکن گویند، و اگر آشیانه ٔ او در زمین باشد اُدحی ّ و اُفحوص نامیده میشود. ج ، عِشَشة، عِشاش ، أعشاش . (از منتهی الارب ) (از اق...
-
سائر
لغتنامه دهخدا
سائر. [ ءِ ] (ع ص ) رونده . روان . جاری . سیرکننده . سایر : نه هیچ ساکن و جنبان در او مگر انجم نه هیچ طائر و سائر در او مگر صرصر. (سندبادنامه ص 255).لفظ چون وکر است و معنی طائر است جسم جوی و روح آب سائر است . (مثنوی ). || داستان شده . مشهور.- ذکر سائ...
-
آرام
لغتنامه دهخدا
آرام . (اِ) سَکن . سکون . آرامش . ثبات . مقابل جُنبش . تَوَقف . درنگ . || آهستگی . مقابل شتاب : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوارچو آب اندر شمر بسیار ماندزهومت گیرد از آرام بسیار. دقیقی .از آرام و جنبش نبد پیش چیزهمان هر دو چیز...