کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وکاف
لغتنامه دهخدا
وکاف . [ وِ / وُ ] (ع اِ) اکاف .پشماگند. (منتهی الارب ). پالان خر. (مهذب الاسماء). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برذعه ٔ حمار،و در لسان آمده برذعه ٔ خر و شتر و استر. (از اقرب الموارد). ج ، وُکُف . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وُ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ وکاف . (اقرب الموارد). رجوع به وکاف شود.
-
خوی گیر
لغتنامه دهخدا
خوی گیر. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (نف مرکب ) عرق گیر. گیرنده ٔ عرق . خوی چین . || (اِ مرکب ) جامه ای که بزیر زین اسب پوشند تاخوی بخود کشد. لبد. قتب . لِکاف . اِکاف . وِکاف . قُرطان . مرشحه . مرشح . ترلیک . نمدزین . (یادداشت مؤلف ).
-
تنسوق
لغتنامه دهخدا
تنسوق . [ ت َ ] (مغولی ، اِ) مأخوذ از تنسخ فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). معرب تنسخ . (از برهان ). صاحب غیاث در ذیل تنسوقات آرد : این جمع تنسوق است که لفظ ترکی و بمعنی نادر، و صاحب رشیدی نوشته که تنسوق معرب تنسخ است و آن نوعی از جامه ٔ نفیس که آ...
-
وشکرده
لغتنامه دهخدا
وشکرده . [ وَ ک َ / وُ ک ِ دَ / دِ ] (ص ) شخصی را گویند که در کارها تجربه ٔ بسیار داشته باشد و بعد از عاقبت اندیشی شروع در کاری کند، و بعضی گویند که شخصی باشد که کارها را جد و چسبان کند، و به ضم اول و کسر کاف هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
اسکفشاذ
لغتنامه دهخدا
اسکفشاذ. [ اِ ک َ ] (اِخ ) نام جد شیخ کبیر ابوعبداﷲ محمدبن خفیف بن اسکفشاد الضبی الشیرازی . از مشاهیر متصوفه . محمد قزوینی در حاشیه ٔ شدّالازار آورده : چنین است در نسخه ٔ «ب » (نسخه ٔ کتابخانه ٔ موزه ٔ بریطانیا) و نسخه ٔ «ق » (نسخه ٔ کتابخانه ٔ تقی ب...
-
پالان
لغتنامه دهخدا
پالان . (نف ، ق )نعت فاعلی از پالودن . در حال پالودن . || (اِ) زین کاه آکنده ٔ خر، الاغ و استر و اسب پالانی . پشماکندی که به پشت ستور نهند. پشماگند. کوُر. اِکاف . اُکاف . وِکاف . قتب . حقب رَحل (پالان شتر) : بدیبا بیاراسته ده شتررکابش همه سیم و پالان...