کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وژنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وژنگ
لغتنامه دهخدا
وژنگ . [ وُ ژَ ] (اِ) توژی [ توزی ] باشد جگری رنگ که بر پایین تیر یعنی جایی که پیکان را محکم می کنند، بپیچند. (برهان ) (آنندراج ). توز جگری که بالاتر از پیکان بر تیر پیچند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : پی کمان تو را خون دشمن است سریش نی سهام تو را از...
-
جستوجو در متن
-
دژنگ
لغتنامه دهخدا
دژنگ . [ دَ ژَ ] (اِ) پاره و ریزه و پرزه و پارچه . (آنندراج ). و رجوع به وژنگ شود.
-
تجویة
لغتنامه دهخدا
تجویة. [ ت َج ْ ی َ ] (ع مص ) (از «ج وو») وُژَنْگ در مشک دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوند کردن خیک را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رقعه زدن خیک را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
تردیم
لغتنامه دهخدا
تردیم . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را وژنگ دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پاره دردادن جامه . (زوزنی ). وصله کردن جامه . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهربانی نمودن و مایل گشتن بر فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مهربانی نمودن و مایل گش...
-
فراویز
لغتنامه دهخدا
فراویز. [ ف َ] (اِ) سجاف جامه و غیر آن . (برهان ). به حذف الف نیز آمده است . (آنندراج ). وژنگ . لبه . حاشیه . سجاف . (یادداشت مؤلف ). پروز. فرویز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجیی آوردند سخت خوب و صوفیانه به فراویز. (اس...
-
تردم
لغتنامه دهخدا
تردم . [ ت َ رَدْ دُ ] (ع مص ) وژنگ دادن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). درپی کردن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصله کردن جامه را. (اقرب الموارد) (از المنجد). || به فژنگ شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ).کهنه و به پاره آمدن جامه . لا...
-
نقل
لغتنامه دهخدا
نقل . [ ن َ ] (ع مص ) از جائی به جائی بردن . (از غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).فاوابردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || وضع لغتی برای معنی تازه ای سپس آنکه برای معنی دیگری وضع شده است . (ا...
-
وصله
لغتنامه دهخدا
وصله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) هر چیز که آن را به چیز دیگر پیوند کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || پاره ٔ جامه و کاغذ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاره و کژنه و لاخه و وژنگ وپینه و درپی . (ناظم الاطباء). درپی و رقعه . (یادداشت مرحوم دهخدا). ق...
-
رقعة
لغتنامه دهخدا
رقعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) دارویی که رقعا و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). به معنی رقعا است که سرخس و گیلدارو باشد خصوصاً و آن بیخی است سرخ رنگ و اگر آن را بکوبند و یک مثقال از آن با دو بیضه ٔ برشت بخورند آزاری را که بسبب افتادن یا برداشتن چیزی سنگین ب...
-
پیوند
لغتنامه دهخدا
پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش ره سیستان را گرفتند پیش . فردوس...