کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِرّاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وراج
لغتنامه دهخدا
وراج . [ وِرْ را ] (ص ) از وَرّاج ، مبدل عربی اَرّاج . بسیار دروغگوی . ورغلاننده از مصدر اَرج و اَریج و اَریجَه به قیاس ور و ور زدن به وراج بدل شده . پرحرف . روده دراز. (فرهنگ فارسی معین ). || پرگوی . (یادداشت مؤلف ) : این زن کنجکاوو وراج از زیر و ب...
-
واژههای همآوا
-
وراج
لغتنامه دهخدا
وراج . [ وِرْ را ] (ص ) از وَرّاج ، مبدل عربی اَرّاج . بسیار دروغگوی . ورغلاننده از مصدر اَرج و اَریج و اَریجَه به قیاس ور و ور زدن به وراج بدل شده . پرحرف . روده دراز. (فرهنگ فارسی معین ). || پرگوی . (یادداشت مؤلف ) : این زن کنجکاوو وراج از زیر و ب...
-
جستوجو در متن
-
بقبوق
لغتنامه دهخدا
بقبوق . [ ب َ ] (ع ص ) پرحرف . وراج . (دزی ج 1 ص 102).
-
درازروده
لغتنامه دهخدا
درازروده . [ دِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه روده ای دراز دارد. || (اِ مرکب ) در تداول عامه ، پرحرف . پرگوی . وراج . پرچانه . و رجوع به روده درازی شود.
-
درازنفس
لغتنامه دهخدا
درازنفس . [ دِ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه نفسی دراز دارد. || کنایه از پرگوی و پرحرف . (برهان ). بسیار حرف زن . (لغت محلی شوشتر خطی ). پرگو. بسیارسخن . روده دراز. پرروده . پرچانه . وراج . مکثار.
-
پرگو
لغتنامه دهخدا
پرگو. [ پ ُ ] (نف مرکب ) بسیارگوی . پرگوی . فراخ سخن . پرچانه (در تداول عوام ). مکثار. پرحرف (در تداول عوام ). قوّال . آنکه بسیار سخن گوید. بسیارسخن . درازنفس . پرسخن . روده دراز (در تداول عوام ). پرروده . شاجب (در تداول عوام ). ورّاج .
-
پرگوی
لغتنامه دهخدا
پرگوی . [پ ُ ] (نف مرکب ) پرگو. بسیارگوی . پرسخن . پرگو. ثَرّ.ثَرة. فراخ سخن . مکثار. بسیارسخن . آنکه بسیار سخن گوید. قوّال . قُولة. (منتهی الارب ). درازنفس . ابن اقوال . بس گوی . مِسهب . و در تداول عوام ، پرحرف . پرروده . روده دراز. پرچانه . و وِرّا...
-
ژاژخا
لغتنامه دهخدا
ژاژخا. (نف مرکب ) ژاژخای . بیهوده گوی . بیهده گوی . ول گوی . هرزه درای . هرزه گوی . هرزه سرای . هرزه لای . لک درای . خام درای . کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید. یافه گو. یاوه سرای . یاوه گو. || مِهْذار. هَذر. پرگوی . پرچانه . درازنفس . پُرنفس . مِ...