کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وُجُوهَهُمْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسفر
لغتنامه دهخدا
مسفر. [م َ ف َ ] (ع اِ) آنچه پیدا و نمایان باشد از وجه و روی . ج ، مَسافر. (از ناظم الاطباء). ما أحسن َ مسفَر وجهه و مسافر وجَهه ِ و وجوهِهم . (از اقرب الموارد).
-
تخصر
لغتنامه دهخدا
تخصر. [ ت َ خ َص ْ ص ُ ] (ع مص ) دست بر تهیگاه نهادن . || مِخْصَرة بدست گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث : المتخصرون یوم القیامة علی وجوههم النور؛ ای المصلون باللیل ، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود...
-
متخصر
لغتنامه دهخدا
متخصر. [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) دست بر تهیگاه نهنده و مخصرة بدست گیرنده . || کسی که به شب نماز می خواند و چون مانده شود دست را بر تهیگاه می نهد. ج ،متخصرون . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). فی الحدیث ، المتخصرون یوم القیمة علی وجوههم النور؛ ا...
-
کالح
لغتنامه دهخدا
کالح . [ ل ِ ] (ع ص ) آنکه بسیار ترشروی باشد یا در ترشرویی و عبوسی افراط کند. و یا نمودارکننده ٔ دندانها هنگام ترشروئی . (از اقرب الموارد). سپید و واکننده ٔ دندان در ترشرویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترشروی . (دستورالاخوان ) (منتهی الارب ). و از ا...
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن حاجب التمیمی . تقدم ذکر ابیه قال ابن عبدالبرّکان احدالوفد القادمین علی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم من بنی تمیم و احد وجوههم اسلم سنة تسع و لا اعلم له خبراً غیرذلک . قلت اخرج ابراهیم الحزنی فی غریب الحدیث من طریق ا...
-
رهق
لغتنامه دهخدا
رهق . [ رَ هََ ] (ع مص ) فروپوشیدن چیزی را قوله تعالی :و لایرهق وجوههم قتر ولا ذلة . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن . (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به چیزی و یا نزدیک شدن گرفتن چیزی ویا نزدیک شدن به چیزی اع...
-
جزع
لغتنامه دهخدا
جزع . [ ج َ ] (ع اِ) مهره ٔ یمانی که در او سفید و سیاه باشد. (از متن اللغة). شبه پیسه ٔ یمانی که چشم را در سپیدی وسیاهی به وی تشبیه دهند و اگر آن را در انگشتری کرده بپوشند مورث اندوه و خوابهای پریشان بیمناک و باعث مخاصمت با مردمان است و اگر بر آن موی...
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و تجنیسی انیس و بدیعالتأسیس است و از گفته های اوست : من اصلح فاسده ارغم حاسده . من اطاع غض...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار ...