کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَنَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ] (ع مص ) جای گرفتن در میان قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِ) جانوری است بی دم کبودرنگ شبیه به گربه ، و به عربی وبر می گویند. (برهان ). جانوری است شبیه و مانند گربه بی دم که به عربی وبر گویند. (انجمن آرا).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناررود بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن اصفهان . سکنه ٔ آن 225 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی جزو بخش شمیران شهرستان تهران ، در 8 هزارگزی شمال باختری تهران قرار گرفته و سردسیر است . 806 تن سکنه دارد. آب آن از 5 رشته قنات و در بهار از رودخانه ٔ اوین درکه حق آب دارد و محصول آن غلات ، اسپرس ، مختصر بنشن ، توت ، گردو، ...
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضای اصفهان . سکنه ٔآن 3000 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مص...
-
قزل ونک
لغتنامه دهخدا
قزل ونک . [ ق ِ زِ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارس کنار بخش پلدشت شهرستان ماکوواقع در 44 هزارگزی جنوب خاوری پلدشت . موقع جغرافیایی آن جلگه و در کنار ارس و گرمسیر مالاریایی است . سکنه 99 تن . آب آن از رود ارس و محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت...
-
واژههای همآوا
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ] (ع مص ) جای گرفتن در میان قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِ) جانوری است بی دم کبودرنگ شبیه به گربه ، و به عربی وبر می گویند. (برهان ). جانوری است شبیه و مانند گربه بی دم که به عربی وبر گویند. (انجمن آرا).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناررود بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن اصفهان . سکنه ٔ آن 225 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی جزو بخش شمیران شهرستان تهران ، در 8 هزارگزی شمال باختری تهران قرار گرفته و سردسیر است . 806 تن سکنه دارد. آب آن از 5 رشته قنات و در بهار از رودخانه ٔ اوین درکه حق آب دارد و محصول آن غلات ، اسپرس ، مختصر بنشن ، توت ، گردو، ...
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضای اصفهان . سکنه ٔآن 3000 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مص...