کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَقْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وق وق
لغتنامه دهخدا
وق وق . [ وَ وَ ] (اِ صوت ) وغ وغ . آواز سگ . عوعو. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وق وق کردن ؛ عوعوکردن سگ . وغ وغ کردن .
-
وق وق صاحب
لغتنامه دهخدا
وق وق صاحب . [ وَ وَ ح ِ / ح َ ] (اِ مرکب ) وغ وغ صاحب (در تداول عوام ، صاحاب ) . رجوع به وغ وغ صاحب شود.
-
وق زدن
لغتنامه دهخدا
وق زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) وق وق کردن . وغ وغ کردن . عوعو کردن . || تعبیری به طنز و استهزا از داد و فریاد کردن .
-
وق زده
لغتنامه دهخدا
وق زده . [ وَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بی آتش و سرد: اجاق و کرسی وق زده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || چشم وق زده ؛ در تداول ، چشم بی حالت و ورقلمبیده و بیرون جسته و مات . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
واژههای همآوا
-
وغ
لغتنامه دهخدا
وغ . [ وَ ] (اِ صوت ) آوای سگ . حکایت یک بار آوای سگ . رجوع به وغ وغ شود.
-
جستوجو در متن
-
وقاء
لغتنامه دهخدا
وقاء. [ وَق ْ قا ](ع ص ) سخت پرهیزنده . شدیدالاتقاء. (اقرب الموارد).
-
وقه
لغتنامه دهخدا
وقه . [ وَق ْه ْ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
سعد وقاص
لغتنامه دهخدا
سعد وقاص . [ س َ دِ وَق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به سعد شود.
-
پرتوقع
لغتنامه دهخدا
پرتوقع. [ پ ُ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ص مرکب ) بسیار متوقع. که توقع بسیار دارد.
-
واق واق
لغتنامه دهخدا
واق واق . (اِ صوت ) نام آواز سگ چون گزیدن خواهد. (یادداشت مؤلف ). وق وق . واغ واغ . وغ وغ . عوعو. صدای سگ بهنگام پارس کردن . رجوع به وغ وغ شود.
-
وقاص
لغتنامه دهخدا
وقاص . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) گردن شکننده . (غیاث اللغات ). || جنگجو. (غیاث ) (آنندراج ).
-
وقاصی
لغتنامه دهخدا
وقاصی . [ وَق ْ قا ] (ص نسبی ) منسوب است به سعدبن ابی وقاص . (الانساب سمعانی ).
-
وقاعة
لغتنامه دهخدا
وقاعة. [ وَق ْ قا ع َ ] (ع ص ) مرد غیبت کننده مردم را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وقّاع شود.