کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَاعِيَةٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واعیة
لغتنامه دهخدا
واعیة. [ ی َ ](ع ص ) مؤنث واعی . حافظ و نگهبان . (غیاث اللغات ). || نگاه دارنده و شنوا و شنونده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شنوا. (ناظم الاطباء) : گرچه ناصح را بود صد داعیه پند را اذنی بباید واعیه . مولوی .و رجوع به واعی شود. || فریاد و غیوکننده...
-
جستوجو در متن
-
واغیه
لغتنامه دهخدا
واغیه . [ ی َ ] (ع اِ) بانگ . (مهذب الاسماء). واعیه . رجوع به واعیه شود.
-
پاسخ نیوش
لغتنامه دهخدا
پاسخ نیوش . [ س ُ ] (نف مرکب ) جواب شنونده . || صاحب اُذن واعیة : چه گفت آن سخن گوی پاسخ نیوش که دیوار دارد به گفتار گوش .فردوسی .
-
شنوا
لغتنامه دهخدا
شنوا. [ ش َ / ش ِ ن َ ] (نف ) که شنود. مقابل کر. آنکه کر نیست . دارای حس شنوائی . شنونده و مستمع و سامع. (ناظم الاطباء). سامع. سمیع. (دهار). شنونده و سمیع. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و بادی در گوش او دمید شنوا شد. (قصص الانبیاء ص 191).بشنوانید مرا ش...
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اُ ذُ ] (ع اِ) گوش :گر شنیدی اذن کی ماندی اذن یا کجا کردی دگر ضبط سخن . مولوی .- اُذُن بَسْطاء ؛ گوش کلان و پهن .- اذن خرباء ؛ گوشی شکافته . (مهذب الاسماء).- اذن خرقاء ؛ گوشی سوراخ کرده . (مهذب الاسماء).- اذن واعیه ؛ گوش شنوا.|| گوشی که نیکی...
-
داعیة
لغتنامه دهخدا
داعیة. [ ی َ] (ع ص ) تأنیث داعی . || (اِ) خواهش و اراده . ج ، دواعی . (غیاث ). آنچه خواسته شود. آرزو. ج ، داعیات . آنرا گویند که در نفس انسان پدید شود و او رابرای کاری جنبش دهد و بدان کارش بدارد : صد ساله ره است راه وصلت با داعیه ٔ تو نیم گام است . ...
-
پند
لغتنامه دهخدا
پند. [ پ َ ] (اِ) آن است که به عربی نصیحت گویند. (برهان قاطع). اندرز. نُصح . وعظ. موعظت . موعظه . عبرت . (مهذب الاسماء). نُخیلة. وَصاة. ذِکری . ذکر. تذکیر. (منتهی الارب ). صلاح گوئی . تذکره : مرا به روی تو سوگند و صعب سوگندی که روی از تو نپیچم نه بشن...