کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وو
لغتنامه دهخدا
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی .منوچهری .
-
واژههای مشابه
-
رانده وو
لغتنامه دهخدا
رانده وو. [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) وعده گاه . دیدارگاه . جایی که برای دیدار کردن معین کنند. || قرار ملاقاتی که دو یا چند تن در محل یا وقت معین میکنند.
-
پل وو
لغتنامه دهخدا
پل وو. [ پ ِ ] (اِخ ) مجموعه ٔ ارتفاعات کوهی از آلپهای بالا (دفینه ) درفرانسه و نیز نام قله ٔ آن کوه به ارتفاع 3954 گز.
-
جستوجو در متن
-
آوو
لغتنامه دهخدا
آوو. [ وَوْ ] (اِخ ) نام شهری .
-
کاوس
لغتنامه دهخدا
کاوس . [ وو ] (اِخ ) قابوس . رجوع به قابوس شود.
-
شاوک
لغتنامه دهخدا
شاوک . [ وو ] (اِخ ) تصحیفی از شاول است . رجوع به شاول شود.
-
طاووس
لغتنامه دهخدا
طاووس . [ وو ] (معرب ، اِ) رجوع به طاوس شود.
-
طاووسی
لغتنامه دهخدا
طاووسی . [ وو ] (ص نسبی ، اِ) رجوع به طاوسی شود.
-
ابوداود
لغتنامه دهخدا
ابوداود. [ اَ وو ] (اِخ ) خالدبن ابراهیم ذهلی (؟).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سوار. ابوحمزه . تابعی است .
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن صالح . تابعی است .
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) رجوع به رکن الدوله شود.
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین داود شود.