کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وهران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وهران
لغتنامه دهخدا
وهران . [ وَ ] (اِخ ) جایی است در فارس . (معجم البلدان ).
-
وهران
لغتنامه دهخدا
وهران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزل گچیلو از بخش ماه نشان شهرستان زنجان با 310 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
وهران
لغتنامه دهخدا
وهران . [ وَ ] (اِخ ) شهری است به مغرب و از آن تا تلمسان یک شب راه است . شهر کوچکی است و در کنار دریا قرار گرفته و مردم آن بیشتر به تجارت مشغولند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
جستوجو در متن
-
قصرالفلوس
لغتنامه دهخدا
قصرالفلوس . [ ق َ رُل ْ ف ُ ] (اِخ ) شهری است در مغرب نزدیک وهران . (معجم البلدان ).
-
راشغون
لغتنامه دهخدا
راشغون . (اِخ ) رشقون . قریه ای است در ایالت وهران از الجزایر که در نزدیکی مصب رود طفنه قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). و رجوع بهمین کتاب شود.
-
شعبة اللحام
لغتنامه دهخدا
شعبة اللحام . [ ش ُ ب َ تُل ْ ل ِ ] (اِخ ) نام جنگی که در آن مسلمین تلمسان در سال 1543 م . سپاه عاصیان اسپانیا را در دوازده فرسنگی وهران مغلوب و مصدوم کردند. (یادداشت مؤلف ).
-
مستغانمی
لغتنامه دهخدا
مستغانمی . [ م ُ ت َ ن ِ ] (اِخ ) قدوربن محمدبن سلیمان ، فقیه قرن چهاردهم از اهالی مستغانم که ولایتی است در وهران . او را در حدود بیست تألیف است و به سال 1322 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 32 از تعریف الخلف ).
-
ازداجة
لغتنامه دهخدا
ازداجة. [ اَ ج َ ] (اِخ ) بطنی از بطون برانس از برابره در مغرب اوسط ناحیه ٔ وهران و ایشان را وزداجة هم گویند، و آنها بسیاربودند و در فتنه ها و جنگ ها دست داشتند و آنگاه که ناصرمغرب را به یعلی بن محمد الیغرنی داد وی بازداجه رفت و ایشان را در جبل کیدرة...
-
مرسی الکبیر
لغتنامه دهخدا
مرسی الکبیر. [م َ سَل ْ ک َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهر و بندری است در کشور الجزائر در استان وهران (یا اران ) با 13 هزار و پانصد تن سکنه . این بندر بر خلیج و هران قرار گرفته و فرانسه به سال 1935 م . آن را پایگاه دریایی کرد. در سال 1940 م . ناوگان انگلستان...
-
ابوزیان
لغتنامه دهخدا
ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) احمدبن ابی محمدبن عبداﷲ یا ابوزیان چهارم . از ملوک بنوعبدالوادیا بنوزیان تلمسان . پس از درگذشتن پدر بجانشینی او صاحب تخت و تاج تلمسان شد. لکن برادر او ابوعبداﷲ محمد بر او قیام کرد، ابوزیان از ترکان الجزائر مدد خواست و...
-
یعلی
لغتنامه دهخدا
یعلی . [ ی َ لا ] (اِخ ) ابن محمدبن صالح یفرنی . امیری از اشراف بربر از مردم تاکرونه بود. شهر آفکان را به سال 338 هَ . ق . تأسیس کرد و حکومت آنجا را داشت . در همان سال به وهران داخل شد و آن رابه تصرف درآورد و به فرمانروایی خود ادامه داد تا در سال 34...
-
جزائری
لغتنامه دهخدا
جزائری .[ ج َ ءِ ] (اِخ ) احمدبن محیی الدین بن مصطفی حسنی اغریسی . وی برادر امیر عبدالقادر جزائری و مردی بافضل بود. در قیطنه از نواحی وهران الجزائر بدنیا آمد و در همانجا به تحصیل پرداخت ، و بسال 1273 هَ . ق . به دمشق رفت و از علمای آنجا دانش آموخت و ...
-
قدور
لغتنامه دهخدا
قدور. [ ق َدْ دو ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالران در مواریث . 2 - دررالفیض اللدفی فیما یتعلق بالکسب العیانی و السنی . به سال 1322 هَ . ق ...
-
عبدالقادر
لغتنامه دهخدا
عبدالقادر. [ع َ دُل ْ دِ ] (اِخ ) ابن محیی الدین بن مصطفی الحسنی الجزائری . وی در زمره ٔ امرا و علما و شعرا بود و اصل او از وهران الجزائر است که به سال 1246 هَ . ق . که فرانسویان به الجزائر درآمدند مردم الجزائر بدو پیوستند، عبدالقادر مدت پانزده سال ب...