کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ -ون ] (ع پسوند) علامت جمع مذکر سالم در زبان عربی در حالت رفعی . (فرهنگ فارسی معین ) : از این صورت اگر بیرون شوی تومه و خورشید محجوبون شوی تو.عطار.
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (اِ) زبان گنجشک ، و آن درختی است که چوبی محکم دارد و از آن الوار سازند و در ساختمانهابه کار برند. این درخت در جنگل ها بسیار روید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود. || میوه ای است مغزدار که به ترکی چتلاقوچ و به عربی حبةا...
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان . سکنه ٔ آن 450 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ ] (حرف ربط) بل و بلکه که کلمه ٔ ترقی باشد. (برهان ).
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَ] (پسوند) شبیه و مانند، مرادف وان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پسوندی است دال بر شباهت و مانندگی ،چنانکه در پلون (پلوان )، نارون و غیره : فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوون شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینایی .سنایی .
-
ون
لغتنامه دهخدا
ون . [ وَن ن ] (ع اِ) چنگ که به انگشتان نوازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنجی که به انگشتان نوازند. (برهان ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) سستی . (آنندراج ). ضعف و ناتوانی در امور. (برهان ) (اقرب الموارد). و این هر دو معنی دخیل است . (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ادینه ون
لغتنامه دهخدا
ادینه ون . [ ؟ ن َ وَ ] (اِخ ) رجوع به بسحاق (طایفه ٔ) شود.
-
جستوجو در متن
-
وندانه
لغتنامه دهخدا
وندانه . [ وَ دا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: ون + دانه ) دانه ٔ ون .(فرهنگ فارسی معین ). ون را گویند که چتلاغوچ باشد، وبه عربی حبةالخضراء گویند. (از برهان ) (آنندراج ).
-
ونژد
لغتنامه دهخدا
ونژد. [ وَ ژَ ] (اِ مرکب ) (از: ون + ژد) صمغ درخت ون باشد که درخت چتلاقوچ است ، چه ژد به معنی صمغ است ، و با زای هوز هم آمده . (برهان ) (آنندراج ). صمغ درخت ون . رجوع به ونیژد شود.
-
کارلوونژیان
لغتنامه دهخدا
کارلوونژیان . [ ل ُ وَن ْ ] (اِخ ) رجوع به «کارلنژیان » شود.
-
طو
لغتنامه دهخدا
طو. [ طَ وِن ْ ] (ع ص ) گرسنه . طاو. طاوی . (منتهی الارب ).
-
ونیزد
لغتنامه دهخدا
ونیزد. [ وَ زَ ] (اِ مرکب ) حبةالخضراء. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به ون و وندانه شود.
-
صعونة
لغتنامه دهخدا
صعونة. [ ص ِ وَن ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث صعون . رجوع به صعون شود.