کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ول کن
لغتنامه دهخدا
ول کن . [ وِ ک ُ ] (نف مرکب ) در تداول ، ول کننده . رهاکننده . || دست بردارنده .- ول کن معامله نبودن ؛ در تداول ، اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کار یا در دعوا و معرکه کردن . دنباله ٔ کاری را رها نکردن . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
لعف
لغتنامه دهخدا
لعف . [ ] (ع مص ) رجوع به کلمه ٔ لعف در دزی شود : فلو کنت ُ بالارض الفضاء لعفتهاولکن اتت ابوابه من ورائیا.
-
پیونیدن
لغتنامه دهخدا
پیونیدن . [ پ َ/ پ ِ وَ دَ ] (مص ) پیوستن . پیوند کردن : درخت آسان توان از بن بریدن ولکن باز نتوان پیونیدن .فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
-
شاجردی
لغتنامه دهخدا
شاجردی . [ ج ِ ] (معرب ، اِ) معرب شاگردی . متعلم . شاقردی : وما کنت شاجردی ولکن حسبتی اذا مسحل سدی لی القول انطق .اعشی .
-
ببساویدن
لغتنامه دهخدا
ببساویدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) تماس کردن . ببساوش : آب و روغن که اندر جام کنی با یکدیگر نیامیزد ولکن ببساوند بر سطح میان ایشان . (از التفهیم بیرونی ).
-
عائلة
لغتنامه دهخدا
عائلة. [ ءِ ل َ ] (ع ص ، اِ) سیرت دشوار. (منتهی الارب ). || (از: عیل ) عائلة الرجل ، اهل بیت او. عَیِّل . در اقرب الموارد آرد: و قیاساًدرست است ولکن برنخوردم بدان . (از اقرب الموارد).
-
غیاظ
لغتنامه دهخدا
غیاظ. [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار غیظآرنده . بسیار خشمناک . صیغه ٔ مبالغه از غیظ. حضین بن منذر گوید : و سمیت غیاظاً و لست بغائظعدواً ولکن للصدیق تغیظ. (از لسان العرب ذیل غیظ).
-
لقحة
لغتنامه دهخدا
لقحة. [ ل َ ح َ ] (ع اِ) یک بار لقح . || الناقة الحلوب الغزیرة اللبن و لایوصف به ولکن یقال : هذه لقحة فلان . ج ، لقح ، لقاح . (اقرب الموارد).
-
ارقانیا
لغتنامه دهخدا
ارقانیا. [ اِ ] (اِخ ) نام بحر خزر. بحر آبسکون . بحر جرجان . دریای مازندران . و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده . (معجم البلدان از ابوریحان ) (تاج العروس از ابوریحان ): ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم...
-
ولیکن
لغتنامه دهخدا
ولیکن . [ وَ ک ِ ] (حرف ربط) اماله ٔ ولکن (عربی ) به واو عطف است که افاده ٔ معنی استدراک می کند. برخی فارسیان را که در لغت عرب چندان تعمق نیست واو مذکور را جزو کلمه پنداشته گاهی واوی دیگر بر آن نیز می افزایند. (از آنندراج ). استثنا را رساند. ولی . ام...
-
زیان مند
لغتنامه دهخدا
زیان مند. [ م َ ] (ص مرکب ) مضر. مقابل سودمند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیگری ، بعد از وفات او، به خوابش دید. گفت خدای با تو چه کرد؟ گفت : رحمت کرد و عنایت نمود در حق من ولکن اشارت این قوم مرا عظیم زیان مند بود یعنی انگشت نمای بودم میان اهل دین . ...
-
تاسیده
لغتنامه دهخدا
تاسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کوفته . خسته : ولکن چنانک دست و پای تاسیده شود و خدری در وی پدید آید تا اگر آتشی به وی رسد درحال بداند چون خدر از وی بشود... همچنین دلها در دنیا تاسیده شده باشد و این خدر بمرگ بشود. (کیمیای سعادت ).
-
ذات الارانب
لغتنامه دهخدا
ذات الارانب . [ تُل ْاَ ن ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، عدی بن الرقاع راست :فذر ذا ولکن هل تری ضوء بارق و میضاً تری منه علی بعده لمعاتصعد فی ذات الارانب موهناًاذا هز رعداً خلت فی ودقه شفعاً.(معجم البلدان ).
-
زاویه ٔ جاکی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ جاکی . [ ی َ ی ِ ] (اِخ ) در خارج قاهره واقع و منسوب است به شیخ حسین بن ابراهیم جاکی متوفی 737 هَ . ق . وی خود در این زاویه تا پایان عمر معتکف بود ولکن در آنجا مدفون نگردید. (از خطط مقریزی ج 4 ص 304). و رجوع به زاویه شود.