کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولي الامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وَ ] (حرف ربط) مخفف ولیکن . صاحب المعجم گوید: اصل آن ولیک است و ولیک اصلش لیک . ولیک اصلش بیک به پارسی قدیم میرسد که امروز مهجورالاستعمال است . رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم شود. ولیکن . ولکن (عربی ). حرف ربط است و استثناء را رساند. ام...
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وَ لی ی ] (ع اِ) باران دوم بهاری . (منتهی الارب ). باران که پس از باران می بارد، یا باران بعدِ وسمی . (از اقرب الموارد). ج ، اولیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وَ لی ی / وَ ] (اِخ ) لقب پوریا پهلوان محمود. پوریای ولی . رجوع به پوریای ولی شود.
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وَ لی ی / وَ ] (اِخ ) لقب علی بن ابی طالب . عنوانی است علی بن ابی طالب (ع ) را : سر انجمن بُد ز یاران علی که خواندش پیمبر علی ولی . فردوسی .لات و عزی و منات اگر ولی اندهر سه تو را مر مرا علی است ولی .ناصرخسرو(دیوان ص 448).
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [ وُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وُلْیا، وآن مؤنث اولی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [وَ لی ی / وَ ] (از ع ص ، اِ) محب و صدیق . (از اقرب الموارد). محب و دوستدار. معین و ناصر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). ناصر. نصیر. (اقرب الموارد). یاری دهنده . (غیاث اللغات ). یار و مددکار. || دوست . (منتهی الارب ). دوست و صدیق . (غیاث اللغات ) : ه...
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی . [وَل ْی ْ ] (ع اِمص ) نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِ) باران بعدِ باران وسمی . (منتهی الارب ). باران پس ازباران یا پس از وسمی . (اقرب الموارد). || نزدیک : داره ولی داری ؛ قریب منه . (اقرب الموارد). ...
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی .[ وَ لی ی ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . دوست ویار نیکان . (مهذب الاسماء) : اﷲ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. (قرآن 257/2).
-
نعمةاﷲ ولی
لغتنامه دهخدا
نعمةاﷲ ولی . [ ن ِ م َ تُل ْ لا هَِ وَ ] (اِخ ) (شاه ...) ابن عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن کمال الدین حلبی کوهبنانی کرمانی ، ملقب به نورالدین و متخلص به سید و معروف به شاه نعمةاﷲ ولی ، از اعاظم عرفای قرن هشتم هجری قمری و مؤسس طریقت صوفیان نعمةاللهی است . ...
-
شه ولی
لغتنامه دهخدا
شه ولی . [ ش َه ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بتوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شه ولی
لغتنامه دهخدا
شه ولی . [ ش َه ْ وَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد و حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
ولی داشتن
لغتنامه دهخدا
ولی داشتن . [ وَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، داشتن متکفل هزینه ٔ عیش و عشرت خود و رفقا. توضیح اینکه وقتی یکی از لات هاچنین کسی را پیدا کند هنگام دعوت کردن و «بفرما زدن » به رفقایش میگوید بفرمائید برویم امشب ولی داریم . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال...
-
ولی عصر
لغتنامه دهخدا
ولی عصر. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (اِخ ) لقب حضرت مهدی قائم (ع ). رجوع به مهدی شود.
-
ولی عصر
لغتنامه دهخدا
ولی عصر. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگهبان عصر. مرد خدای قائم در عصر و زمان . مولوی در همین مورد گوید:پس به هر عصری ولیی قایم است .رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود.
-
ولی عهد
لغتنامه دهخدا
ولی عهد. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (اِخ ) ولی العهد. لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام . (مهذب الاسماء).